باسلام و عرض ادب و احترام
من دختری23ساله دانشجو هستم
از دوران کودکی که یاد دارم خیلی با انرژی و با اعتماد به نفس بوده ام ولی از دوران راهنمایی تا به الان فاقد اعتماد به نفس کافی هستم وهمیشه تا به الان عاشق این بوده ام که بتوانم مثل همسالانم توانایی هایم را ابراز کنم و خوب و راحت حرف بزنم.نترسم.استرس نداشته باشم.همیشه دمای بدنم یخ نباشد .آرامش داشته باشم.دچار تعریق شدید نباشم که حتی نتوانم با کسی دست بدهم.
دلیلش را الان فهمیده ام ،در واقع در دوران نوجوانی نمیدانستم دلیلش چیست.
متاسفانه مادرم وقت و محبت کافی یا حداقل به میزان کم نسبت به من نداشته است تا حتی همین الان.تقریبا حرف و راهنمایی و حمایتی ازمن کلا نداشته و نداره.
هیچگاه نتوانسته ام دیدگاهم را حتی برای جایی که میخواهیم برای تفریح به بیرون برویم بیان کنم.دوست دارم ولی از ترس مادرم نمیگویم.
خیلی دوست دارم مادرم واقعا مادر باشد ولی فقط او هست .همین.
نه حرفی نه چیزی کلا با من کاری ندارد .
دلم برای خودم میسوزد .من الان متوجه شده ام که این همه استرسی که کلا دارم در روز و با مواجهه با مردم به خاطر این است که مادرم برایم مادری نکرده و مهربان نبوده و جسارت را به من نیاموخته.
مثال خیلی ساده اش اینست که اگر من تا شب هم چیزی نخورده باشم مادرم کاری به من ندارد و به فکر نیست.
من چه طور باید در اجتماع حضور یابم؟؟
هیچ چیز را بلد نیستم .حتی حرف زدن با بقیه بدون ترس وبا جسارت.
من اگر در این دنیا نباشم هم خودم راحتم هم بقیه.......................
.....................