خودکشی

1,128 بازدید
سوال شده تیر 30, 1396 در اختلالات روانی توسط ...
با سلام.
خانم  30 ساله و مجردم. تحصیلات لیسانس. نمیدونم چمه، چند بار تصمیم گرفتم برم پیش روانشناس اما بعدش فکر میکنم که آخه چی باید بگم  به مشاور ؟از کجا بگم... نمیدونم منشا مشکلاتم از کجاست؟! نمیدونم از کی این طور شدم اغلب فکر میکنم کاش زندگی یک بهونه بهم بده که راحت بتونم خودمو خلاص کنم. اغلب تو ذهنم منتظر بدرفتاری از طرف خانواده ام هستم تا  بتونم تصمیممو عملی کنم. دارم زجر میکشم ... ناامیدم و فکر میکنم هیچ کس نمیتونه کمکم کنه.(با این همه اگه یک روانشناس کاربلد میشناسید معرف کنید لطفا)
گوشه گیرتر از همیشه شدم. و دائما آماده گریه واشک ریختن.هر مسئله کوچیکی به گریه می اندازتم.
دوست دارم بمیرم....
اما دوست ندارم دیگران فکر کنن خودکشی کردم.
به محض اینکه  فکری به ذهنم برسه که مرگم رو طبیعی نشون بده از شر زندگی خودمو خلاص میکنم.

2 پاسخ

پاسخ داده شده تیر 31, 1396 توسط روانشناس
سلام بر شما بانوی گرامی

فکر می کنید چند درصد از این حجم غمتان به خاطر نگرانی شما از حرف مردم است؟ یا در کل به خاطر ارزشی که به افکار دیگران نسبت به خود میدهید؟  
یک عددی در ذهنتان بگویید؟
 بالای 70% را در نظر بگیرید.
اگر درصد کمی حدس زدید یعنی به درون خود اگاه نیستید.
اما اگر درصد را نزدیک حدس زدید... درد بیشتری دارد که چطور آگاهید و برای آن کاری نکرده اید.
من نمیدانم مشکلاتتان چیست اما فکر میکنم اگر به مشاوری اعتماد کنید و خودتان را پیش او باز کنید ریشه ی خیلی هاش به مردم و اطرافیانتان برگرده.چرا؟چون حتی  نگران فکر انها نسبت به خودتان بعد مرگتان هستید.
درسته که همین فکر خوشبختانه مانع از خودکشی شما شده... اما همین فکر باعث شده شما به این حد از خستگی روانی برسید.
به خودتان کمک کنید.... قبل از اینکه دیر بشود به خودتان کمک کنید.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه مرداد 1, 1396 توسط ...
با سلام مجدد
و سپاس از پاسختون.
خواستم به این موضوع اشاره کنم که درسته که بعضی از ناراحتی های من به خاطر قضاوتهای اشتباهیه که در حقم شده... اما با این حال علت اینکه دوست ندارم دیگران بفمند چطور مردم فقط به خاطر احترام و عشقیه که نسبت به خانواده ام دارم. وقتی فکر میکنم که بجز مردنم با غم چطور مردنم هم باید کنار بیان و حتی خودشونو مقصر بدونن خیلی اذیت میشم و نمیتونم این بی انصافی رو در حقشون کنم...
و از طرفی هم دوست ندارم تبدیل به یک الگو برای خواهرزاده ها و برادر زاده نوجوانم بشم.
دارای دیدگاه مرداد 11, 1396 توسط Basic
**************************


جوان گرامی شما ، لبریز از احساس عشق حقیقی  به خانواده ، احساس مسولیت ‌واضح و آشکار  ، عادل در حق و‌ انصاف  ، غرور زیبای جوانی و حفظ  آبرو  و  اصالت خانواده ...هستید


این ها تعریف و فاز مثبت دهی نبود ، تک تک اش در متن موجود بود .

 اگر مایلید می توان نشان داد  که کجای متنی که فرستادید،   این خصوصیات هر کدام  می درخشیدند ..



راه حل مشکلتان ساده تر از آن چیزیست که می پندارید !


عرض کردم «« ساده »»  ،
 «« نه اینکه زود حل می شود »» !


به سادگی و نیازمند  زمان !

زمانی که گفته می شود «« نیازمند زمان »»  است ، به معنای طولانی بودن نیست !خیر  به معنی و مفهوم آن است که...

«««  بدون وقفه و توقف آن راه حل ساده را باید ادامه داد  »»» !!

تا تاثیر خود را نشان دهد !

پس ساده و بدون وقفه و توقف ، اما ساده !

**************************


افراد ی را دیده ایم که هیچ کدام از خصوصیاتی که در ابتدا اشاره کردیم نداشته اند !!  اما در جهت بهبود وضعیتشان هنوز دارند ادامه می دهند و پیشرفت می کنند و تغییر های اساسی ای در «« روند »» زندگی شان داده اند .

 آنها هم فکر می کردنند راهی نیست که وضعیتشان تغییر کند !!

البته می دانیم که باور نمی کنید ، اما عین واقعیت است..

 البته ، باور این موضوع آنقدر مهم نیست ، باور به‌ خودتان است که حیاتیست !


جوان گرامی ، ملاک و معیار توضیحاتمان از حس انسان دوستی و دلسوزی نیست ، از علم و تجربه است و حساب و کتاب ..

 دلسوزی تاثیره درمانی ندارد !!
با دلسوزی چیزی بنا نمی شود !!


فقط از واقعیت هایی که هست باید صحبت کرد و به آنها بها داد و رو آنها حساب کرد و  بس..



آن خصوصیاتی که در ابتدا اشاره شد + دوران جوانی ای که در دست دارید فقط دو چیز کم است !!


««  ایمان به ماهیت جوانی »» و
  «« اعتماد به ذات شخصیتی »»

  وگر نه همه چیز لازم را که برای تغییر اساسی لازم است واقعا در اختیار دارید..


اگر مایل هستی به ادامه  مطلب ، یعنی کسب آن دو مورد توانایی مورد نیاز بپردازیم .


**************************
دارای دیدگاه مرداد 15, 1396 توسط ...
با سلام و تشکربابت دیدگاه پر از مهرو سرشار از احساس مسئولیتتان.
حقیقتش رو بخواید قبل از اینکه دیدگاهتون رو بخونم یک نفس عمیق کشیدم و خودم رو آماده کردم برای خواندن  نظر شماتت بار یکی از خوانندگان پرسشم.
اما بعد از اینکه چند خط اول رو خوندم یک آن بغض راه گلومو بست و  به این فکر کردم که چقدر بدبین شده ام! و منی که دیگران را  متهم به قضاوتهای اشتباه در مورد خودم میکنم چقدر آماده قضاوتهای نادرست هستم!
از این رو تصمیم گرفتم به دیدگاهتان پاسخ دهم و بگویم که من هنوز زنده ام و فعلا تصمیم به مردن ندارم! برای هفته آینده هم از یک روانپزشک وقت گرفتم.
اما بقیه مطلب رو بعنوان درد دل عرض میکنم...
در اولین پرسشم مطرح کردم که نمیدونم چمه و نمیدونم چی باید به یک مشاور بگم؟؟!! اما حقیقت اینه که من برای سالهای طولانی از دوران دبستان تا به الان با طیفی از مشکلات مختلف و گیج کننده دست و پنجه نرم کردم. فشار این مشکلات آرام ولی مداوم بود....برای همین هم فکر میکردم برای عملی کردن تصمیمم نیاز به یک ضربه کاری دارم تا کار را تمام کنم...
چند هفته پیش من  با یک کودک  اوتیسمی آشنا شدم و این کودک با اینکه اولین بار بود مرا میدید ارتباط خوبی با من برقرار کرد. در حالیکه من تعریف بسیار متفاوتتری از اوتیسم در ذهنم داشتم.من فکر میکردم اوتیسم پر از اشکالات ارتباطی است.این بود که در این مورد به مطالعه بیشتری دست زدم و ....
یک شوک بزرگ به من وارد شد : اینکه احتمالا من هم اوتیسم دارم.
حالا هم از یک روانپزشک و متخصص مغز و اعصاب  وقت گرفتم که ایشان تشخیص درست را بدهند...
من ار دوران ابتدایی  در برقراری ارتباط مشکلاتی داشته ام که گاهی شدت بیشتری میگرفتند. هر سال فقط با بغل دستی خودم میتونستم دوست بشم و اگر یک سال بغل دستی من زنگهای تفریح رو با دوست پارسال خود میگذراند من تنها میماندم... شاید دلیل اینکه این مشکل خیلی اون زمان دیده نشد  این بود که من بخاطر ظاهر و درس خوبم همیشه مورد توجه معلمان و بعضی از دانش آموزان  بودم. که البته من در دوران دبیرستان بشدت افت تحصیلی پیدا کردم و هرسال کارم به تابستان می کشید.و مشکلات ارتباطیم هم شدت بیشتری گرفته بود.
از دوران کودکی یک رفتار تکراری داشتم که با یک دست به دست دیگرم ضربه میزدم و بابت این قضیه والدینم  منو پزشک بردن و ایشان برایم آزمایش خون!!! نوشت و بعد که نتیجه آمد گفتن: سالمه. آیا تو خونه سربه سرش میذارید که دنبال جلب توجهه؟؟!!!
و من هنوز این رفتار رو دارم. البته در خفا.!
حساسیت شدیدی  به صدا و نور دارم و خوابم کم و سبکه.
تغییر برنامه هم عصبانیم  می کند. مثلا  زمانیکه پرسشم رو مطرح کردم و خیلی هم  آشفته بودم  ، الان  این به نظرم میرسه که به این خاطر بود که چون در آزمون استخدامی شرکت کردم و فقط دوماه فرصت داشتم مجبور به مطالعه و در نتیجه تغییر روند برنامه همیشگیم شدم . که این موضوع مرا بشدت مضطرب تحریک پذیر و حساس کرده بود...
ضمنا در مقوله اشتغال هم مشکلاتی دارم....
میدونم خواندن متن به این طولانی از حوصله اتان خارجه... اگه بخام تک تک نشانه ها و مشکلاتم رو بنویسم خیلی طولانی میشه...ففط خواستم توضیح بدم که بر چه اساسی حدس زدم که اوتیسم دارم.
خوشبختانه من از دانشگاه به بعد یعنی حدود 7-8ساله که خیلی رو خودم کار کردم. ارتباطات اجتماعیم رو آگاهانه خیلی وسیعتر و بهتر کردم.و هنوز روی این موضوع کار میکنم. در سایتهای مختلف روانشناسی عضو بوده ام. مشاورفا را چند سالی هست که میشناسم و تمام فایلهای  صوتی و تصویری آن را گوش کرده ام.فیلمها و کتابهای خوب دیده و خوانده ام.همراه بانقد آنها...
نسبت به 10سال قبلم زمین تا آسمان تغییر کردم. اما با همه اینها همیشه مورد قضاوت ناصحیح قرار گرفتم.بخصوص در گذشته از طرف دوستان ، اقوام و خانواده...چندین نفر از اقوام چندین بار به مادرم تذکر دادن!! که دخترت مغروره! و من مضطرب میشدم و به خودم میگفتم چرا این حرفو میزنن؟؟ سعی بیشتری برای اجبار خودم به نزدیک شدن بهشان میکردم و این مرا مضطربتر و مضطربتر میکرد .
و متاسفانه خانواده ام هم  حتی هنوز  ازروی رفتارهای گذشته قضاوتم میکنند.بخصوص خواهر و برادرانی که ازدواج کردن ... هنوز منو عصبانی میدانند در حالیکه الان بیشتر از 1سالی هست  که من در منزل صدایم بالا نرفته! و واقعا خشم و تحریک پذیرم رو کنترل کرده ام و  در این مورد واقعا بخودم افتخار میکنم.
اما متاسفانه واقعیت تغییر ناپذیرو دردناک برایم این است  که هنوز بیشتر از چیزی که در گذشته ام بودم قضاوت میشم.
هنوز هم تحریک پذیر و زودرنجم ... اما واقعا میگم عصبانی نمیشم و بیشتر خودخوری میکنم. به اتاقم پناه میارم و گریه میکنم... اون هم باز ار ترس قضاوت دیگران قایمکی!
حتی حالا هم فکر میکنم مورد قضاوت خواننده ها قرار میگیرم. دست خودم نیست نسبت به این قضیه حساس و بدبین شده ام.
معذرت میخام میدونم یادداشتم طولانی و بعضا با پراکندگی موضوع همراه بود. بعلاوه اینکه جمله بندی درستی هم نداشت!!!!
از وقتی که گذاشتید سپاسگذارم.
فقط یک جمله در پایان اضافه میکنم و بیش از این سرتونو درد نمیارم:
*من تصمیم به ادامه زندگیم گرفتم  و فکر میکنم میتونم از پسش بربیام!*
اگر شما هم ایده کمک کننده ای دارید با کمال میل و اشتیاق می پذیرم.
دارای دیدگاه مرداد 20, 1396 توسط Basic
**************************


قبل از شروع توضیحات چند نکته را برایتان توضیح دهیم که لازم‌ است بدانید.


اول این که ، متن ارسالی تان اگر ده ها برابر  طولانی تر هم  بود ، یا اصلا در حد کتاب بود ،  باز مانند همه متن ها کامل و کلمه به کلمه خوانده و   
جمله به جمله بخش بندی می شد .‌

چرا ؟!
۱ :  چون  به  لیاقت
۲ :  به  ارزش ذات نیک تان
 ۳ : ماهیت جوانی باشکوهتان تان پی ببرید .

این دلایل کافی نیست ،  تا زمان و انرژی صرف متن تان شود؟


*****

جوان با ارزشمند و با شعور ،  تشکر کردید برای حس مسولیتمان ، بله دقیقأ شخصأ  وظیفه دارم که کوچکترین کاری برای هر فردی ، مخصوصأ جوانان باشند ،  با تمام وجود خدماتم را ارایه کنم پس تشکری لازم نیست ، از پدر و مادرتان تشکر کنید ، چرا ؟ برای
  «« وجود داشتن تان »».

یگانه هستی این زندگی و حیاتش را به شما هدیه داده و این هدیه را توسط پدر و مادر خویش تحویل گرفتید .


شما جوانی هستید که   همیشه در سمت کسب آگاهی و دانش قدم برداشته اید ،  پس فهمیدگی  و نیکی را برای خود برگذیدید ، چشمتان را به اشتباه هایتان نبستید هیچ ، بدون وقفه تا آنجا که در توان داشتید برای اصلاح خود قدم برداشته اید.

 این کار جرات و شجاعت زیادی می خواهد  به وجودتان افتخار کنید ، به فهمتان ببالید که خود را ماسؤل  می داند که باید نمونه خوبی برای خانواده تان و کودکان درون خانواده تان باشید این را خودتان عنوان کرده اید قلب بزرگی می خواهد .

پس قدر دان خویش باشید.


و  از این که وجود دارید ، و می توانید در مسیر یگانه هستی قرار بگیرید و از پر باری این مسیر لبریز شوید تا شگفتی های دنیا را با چشم دلتان احساس کنید و ببینید و  
«« ‌استفاده کنید »».


قبلأ نیز عرض کردم ، از روی احساس انسان دوستی و ترحم و دلسوزی به این کار نمی پردازیم.


نمی توانیم از با ارزشی هیچ جوانی بگذریم ، نمی شود از این که چقدر شما ها تک تک جوانان ،  شگفت انگیزید ساده گذشت .

پسر و دختر کوچکترین فرقی ندارد ، همه دارای این خصوصیات هستند .

این خصوصیاتیست که در ذات شما جوانان عزیز نهفته ، و هدیه ایست  از یگانه هستی و توسط پدر و مادرتان به دستتان رسیده !! و حقتان است که از آن بهره ببرید.


بعد از خواندن دست آنها را ببوسید ، ضرر نمی کنید ، «« عشق واقعی نهفته در وجودتان را جاری کنید »» برای آنها و برادر و‌خواهر هایتان .

البته اول از عشق ورزیدن و محبت کردن به خود باید شروع کنید !!!  در ادامه  که بیشتر توضیح  خواهیم داد .


اشک ها را پاک کنید !!! هر چند این اشکها و بغض ای که هست از زنده بودن اراده تان و احستس خالص تان است که نشان می دهد هنوز وجود دار هیچ قوی تر نیز شده  و دارد ابراز وجود می کند !!

به خود
 « لبخند » بزنید !!  تا از تاثیر لبخند بر خود شگفت زده شوید بدانید که به توجه خود نیاز دارید ، همه نیاز دارند به خود توجه کنند این هیچ ارتباطی به کمبود ندارد اصلا ، شک دارید ؟ مشکلی نیست توضیح می دهیم چرا به کمیود کوچکترین ارتباطی ندارد  !!!‌

بله این است لبخند به وجود خویش ، آیا الآن بهتر نشد ؟

*******

اما قبل از بهره بردن از ذات و ماهیت خویش اول باید به وجودش پی ببرید !!!و به خود و شگفتی های «« هستی »» ایمان بیاورید ، که این خود یعنی سفر کردن ، و چه سفری از این با ارزش تر که پی به ارزش «« خود »» به اینکه
 «« وجود دارید »» به اینکه هستید تا سودمندی را تجربه کنید و شکر گذار باشید.


اما تا لج بازی و کینه ، نفرت ، حسادت و  دروغ گویی و فریب دادن را هر فرد کنار نگذارد از این ذات نمی تواند سودی ببرد ،
 (البته ،  اشاره به شخص شما نبود که
همه ی اینها را دارید ، سوءتفاهم نشود کلی توضیح دادیم )


پس به خود عشق و مهر بورزید ، دست پدر و مادر را هر روز ببوسید ، و از بودنتان و وجود داشتنتان  ،  هم از پدر و مادر تشکر کنید و هم از  «« یگانه عالم »» .


در آینه بنگرید !! بله الآن ، احساس نمی کنید صورت تان زیبا تر شد ؟؟ هر جوانی از آن چیزی که فکر می کند زیبا تر است ، چون ذاتش از پاکیست .

شخصأ هم به وجود شما هم به وجود باقی جوانان افتخار می کنم ، افتخار می کنم که  شگفتی شما را شاهدم ، لذت می برم از قدرت شما جوانان عزیز و از شکر گذارم برای این لحظات.


بیشتر متوجه شدید که چرا مدعی هستیم  که بحث دلسوزی نیست، بحث ترحم نیست فقط ارزشتان است  و بس .



اگر متن های ارسالی شده دیگر را ببینید ، تاکیدم بر جوانی و دوره جوانی را به واضح می بینید  که  دلیل خاصی دارد ، که در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد.




یک جای متن اشاره کردید که متن تان پراکنده و فاقد جمله بندی صحیح است !! و عذر خواهی کرده اید !

اینجا تمامی متن های ارسالی همین طور است نه فقط متن شما ،  بدون اثتثنا برای تک تک مراجعه کنندگان همین است ، و این وظیفه و کار ماست که از این بی نظمی  در متن تشخیص های لازم را دهیم ، پس نگران بی نظمی متن تان به هیچ وجه نباشید ، بخش بندی می شود .



**************************

تا اینجای مطالب را داشته باشید تا ادامه اش را هم خدمتتان ارایه کنیم ، چون زمان لازم است حجم سوالات و کارهایمان زیاد است ، ولی به زودی برایتان ارسال می کنیم .


این سایت فقط برای پیشرفت شما مراجعه کنندگان عزیز و گرامی در تلاش است و کم نخواهد گذاشت ، همه ی مشاوران تمامی تلاششان را انجام می دهند تا مفید واقع بشوند و شما سود ببرید.



 هر کاری از دستمان بر آید و  این سایت  کم نخواهد گذاشت ، شما نیز به خود قول دهید که مسیر را همین جور با اراده ادامه دهید.





یک مطلب درمورد اوتیسم که اشاره کردید ، شخصأ تقریبا به مدت یک سال با یک فرد اوتیسمی که سن اش حدود بیست سال بود و هر روز با او در یک محیط به مدت زمان پنج ، شش ساعت در ارتباط بوده ام .

 و از نزدیک و با رفتار و افکار آنها کمی آگاه هستم  چون او در آن جمع تقربیا ده نفره فقط با من خواست که ارتباط داشته باشد  و  فقط با من صحبت کرد ، زیاد هم‌صحبت نمی کرد اما همان ده جمله هم کلی بود !!

البته شنونده بسیار دقیقی بود ، اما بحث طولانی آزارش می داد.

هیچ وقت  او‌ صحبت را شروع نمی کرد ، اصلا تمایل نداشت کسی به او کمک کند و بشدت عکس العمل نشان می داد ، از تماس دستی حتی برای دست دادن نیز با همه خوداری می کرد ، حرکات دست مداوم خاصی داشت ، اما حواسش کامل به کارش بود و دقیق بود . نظم نیز در وسایل اش واضح بود    خلاصه بگوییم تفاوت زیادی با افراد دیگر دارند و این به وضوح معلوم است.


  و به نظر من شما اوتیسم ندارید ، اما به پزشک مراجعه کنید و اطمینان را کسب کنید ، الآن نیازی به بیشتر توضیح دادن نیست  ، زمانی که پاسخ پزشکتان را دریافت کردید بعد اگر مایل بودید برایتان توضیح می دهیم که چرا به نظرمان حالت های رفتاریتان شامل اوتیسم  نیست.

البته یک سوال نیز داشتیم ابتدای  متن ارسالی تان فرمودید ، نفسی عمیق کشیدید  و  آمادگی برای خواندن مطلبم کردید ، دلیلش چیست ؟


**************************
دارای دیدگاه مرداد 22, 1396 توسط ...
با سلام خدمت شما بزرگوار.
خوشبختانه روانپزشک با شما درمورد اوتیسم هم عقیده بود و این منو خیلی خوشحال کرد.
ایشان نظرشون بر این بود که بنده افسردگی دارم که قابل درمان میباشد...و دارو هم تجویز کردن..
پرسیدید چرا قبل از خواندن مطلب شما نفس عمیق کشیدم ... دلیلش این بود که قبل از خواندن به این فکر کردم که حتما میخواهید بگید :شما که به گفته خودتان چیزی کم ندارید و نمیدانید مشکلتان چیست و باز به گفته خودتان خانواده اتان انقد خوب هستن که نمیخواهی باصدمه زدن به خود ناراحتشون کنی؟؟! پس .... (چه مرگته؟؟!!!)
و من پاسخی برای این سوال سرزنش بار نداشتم.
عذر خواهی میکنم از بکار بردن اصطلاح بالا. اما اون روز و قبل از خواندن مطلبتان دقیقا همون جمله به ذهنم رسید.
از شکیبایی شما و راهنماییهایتان صمیمانه سپاسگذارم... مطمئن باشید به کارشان میگیرم.
اما نتونستم دست مادر پدرم رو ببوسم... نمیدونم شاید خجالت کشیدم . دلم میخواست این کارو بکنم. اما ...
درکل من رفتارم با مادر پدرم اصلا بد نیست و همیشه مادرم همه جا  از من بعنوان مهربانترین  فرزندش نام میبره... اما این رو هم اضافه میکنه که با وجود دلسوزی متاسفانه زبان گزنده ای دارم...
دارای دیدگاه مرداد 27, 1396 توسط Basic
**************************


جوان ارزشمند ، لحن آخرین متن ارسالی تان بسیار متفاوت است و کاملا علایم پیشرفت و پیش روی در عشق ورزی به خودتان مشخص است.




در مورد بوسیدن دست والدین ، اشکالی ندارد که خجالت می کشید اصلا مهم نیست ، باز سعی کنید ، فردا ، پس فردا ، ده روز دیگر ، ماه بعد ... بلاخره موفق می شوید ، موفقیت در اهداف با اولین قدم امکان ندارد ،   اما با یک قدم حتما و بدون شک به آن هدف نزدیک می شوید ، پس در جریان پیشرف بودن اهمیت دارد نه رسیدن به آن ..



%%%%%%%%%%%%%

«« قدم ، قدم ، قدم‌ و باز قدم ،... قدم.....و دوباره قدم ... قدم......



بله این است ، این اساسی ترین قانونی است که اگر آموخته شود همه چیز در زندگی هر فرد ، تبدیل و تغییر می یابد !!!!

اگر دقت کنید انتهای اش را با نشانک نبستم !! چون بی نهایت است .

پس ملاکتان قدم هایتان باشد نه مقصد !!!

%%%%%%%%%%%%%






قصد داشتم مطالبی را ارسال کنم ، اما چون شما اکنون با پزشکی در ارتباط هستید و در حال گذراندن یک دوره اصلاح و پیشرف هستید ، مطالب را اگر بفرستیم  در دوره تان  اختلال  ایجاد می کند و این صحیح نیست هیچ  ، ضرر هم می رساند ولی اگر باز سوالی هست در خدمتم.



از ارتباط متنی با شما ، جوان با هوش و با محبت و با ادب فراوان و فهمیده و پیشرفت طلب واقعا مفتخر شدم .

به والدینتان تبریک می گویم نه به خاطر داشتن فرزندی چون شما !! به خاطر داشتن ذات نیک و خوب شان که به شما فرزندان انتقال داده اند  ،  و شما نیز به پرورش آنها در وجودتان می پردازید.

برایمان هیچ چیز زیبا تر از این نیست که علم و زمان مان صرف شما جوانانی که دنبال پیشرفت و اصلاح مسیر خود هستید.

%%%%%%%%%%%%%

تمام صبح هایی که بلند می شوید به خود یاد آوری کنید که  واقعا زندگی با تمام مشکلات و سختی ها می تواند واقعا زیبا باشد اما فقط به شرطی که هرگز دست از تلاش بر ندارم ، اما زمانی که هرگز ایمانم را به ذات نیک ام از دست ندهم. و من هرگز خود را و خانواده ام را رها نخواهم کرد .هرگز از ارزش هایم  نخواهم گذشت ، هرگز تا زنده ام ،
  ( پس صبح ام بخیر ).


یا هر جمله ای که مایل هستید ، اما حتما به خود یادآوری و‌تاکید کنید که تصمیم دارید روزتان چطور و چگونه بگذرد و ارزش های زندگیتان را هر روز یاد آوری کنید ، یا هر هفته ، اینها جزییات است که هر روز باشد یا هفته ای یکبار اهمیت انجام دادن است .

%%%%%%%%%%%%%

هر روز به خود توجه کنید ، شما نه گفتار گزنده ای دارید نه مشکل خاص رفتاری ای هیچ ، قلب پر از محبت و خصلت قانون مند به راستی و نیکی ، این ها نشانه هایی است که دیده شده.


البته تعجب نکنید ، همه ی جوانان از آن چیزی که می پندارند برتر اند و با ارزش تر.

 




آرزوی پیشرف و آگاهی برای شما و تمامی جوانان گرانقدر.


خدانگهدار.


**************************
دارای دیدگاه شهریور 7, 1396 توسط ...
زندگی با تمام مشکلات و سختی ها می تواند واقعا زیبا باشد اما فقط به شرطی که هرگز دست از تلاش بر ندارم ، اما زمانی که هرگز ایمانم را به ذات نیک ام از دست ندهم. و من هرگز خود را و خانواده ام را رها نخواهم کرد .هرگز از ارزش هایم  نخواهم گذشت ، هرگز تا زنده ام ،
  ( پس صبح ام بخیر ).

****
بنده هم از آشنایی با شما بسیار مفتخر شدم...
وجود انسانهای شریفی چون شما به ما جوانان امید و انگیزه زندگی و بودن میدهد...


خدانگهدارتان.
پاسخ داده شده مرداد 2, 1396 توسط روانشناس
من هم سلام مجدد دارم خدمتتان
و تشکر که نظر و احساستون را نسبت به نوشته، مطرح کردید.
یکی از اقدامات مفید برای کاهش غم و تنش و حس های منفی همینه که بتونید احساساتتون را نسبت به اتفاقات به درستی بیان کنید.
اما گاهی افراد نمیتونن احساسشون را به افراد نزدیک جوری منتقل کنند که نتیجه بخش باشه . کم کم باعث ایجاد خشم میشه.
  
نوشته ی دوم شما به من این نوید را داد که هنوز به ته خط نرسیدید.
اما تضمینی نیست که اگر همینطوری در تنهایی خودتان ادامه بدید این چند تا دونه گره هم باز نشه و کلا سقوط نکنید. منظورم گره علاقه به خانواده... و آبروست.
صحبت ها زیاد است. هم از سمت شما که زده شود و هم از سمت یک مشاور.
نوشته بودید مشاور خوب معرفی کنید.
هر مشاوری با بهترین مدارک و سابقه کیس های ناموفق هم خواهد داشت. چرا؟ چون یک رابطه ی انسانی مطرحه. یک بخشِ جریان مشاور است.
بخش اصلی آن مراجع است که حس خوب به مشاورش داشته باشد.
ممکن است شما مثلا به صدای بهترین مشاور دنیا حس خوب نداشته باشید! همین کافیست تا نتوانید اثرپذیری داشته باشید.
پس فعال باشید،  با مشاوری صحبت کنید اگر پس از گذشت یکی دو جلسه حس خوب داشتید ادامه دهید.
البته یادتان باشد بعد از 4_5جلسه که کار به جای سخت میرسد ممکن است فکر کنید مشاورتان را باید عوض کنید! مراقب باشید که این کار را نکنید.
پایداری بر درد درمان، راز درمان شدگان است.
اغلب افراد افسرده در درمان گریز پا هستند. بدبینانه به جریان نگاه میکنند.
و باز متوسل به تنهایی خویش می شوند.
موفق باشید.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...