خانواده و نوجوان

2,012 بازدید
سوال شده مرداد 15, 1396 در کودک و نوجوان توسط سارا
سلام دکتر من همونطور كه قبلا گفته بودم یه دختر بیست ساله م و ترانسکشوال هستم. اما در حال حاضر نمیتونم راجع به این موضوع صحبت کنم یا تصمیمی در این باره بگیرم. اما دو موضوع هست كه بايد براتون توضیح بدم. موضوع اول درباره خانوادمه. راستش نمیدونم چطوری باید بگم... آدمای عجیبین. قبلا که کم سن تر بودم فکر میکردم عاقلترین آدمای دنیان و هیچی نیست که ندونن و یاد من نداده باشن. اما الان دقیقا برعکس فکر میکنم. کارایی که طی چند سال اخیر در هر موردی که دیدم ازشون سر زده باعث شکل گیری چنین تفکری در ذهن من شده. در واقع به جایی رسیدم که تمام چیزای خوب و بدی که تا حالا ازشون یاد گرفتم رو از ذهنم پاک کردم و همین باعث ایجاد نوعی سردرگمی در ذهنم شده. فکر میکنن کاملترين و عاقلترین آدمای دنیان. همه چیز و همه کس رو زیر سوال میبرن. قضاوت کردن الکی و حتی توهین کردن براشون عادیه. در حالی که خودشون از همه بدترن. وضعیت مالی فعلیشون بعنوان مثال حاکی از این مسئله س. فقط یه نفر از بینشون هست که بظاهر خودشو منطقی نشون مخیده و فکر میکنه با بقیه فرق داره اونم خواهرمه. همون یه خواهرو دارم با یه برادر. برادرمم که از نظر اون خصوصیات خیلی شبیه پدرومادرشه اما در اصل ادم بدی نیس. اونم به یه طریق دیگه خودشو از خانوادش جدا میدونه اما در کل توی موضوعات مربوط به من نقش پررنگی نداره. اما خواهرم بخاطر اون روحیه بظاهر منطقی و فرزند ارشد بودنش توی مشکلات من دخیل بوده. مخصوصاً توی موضوع دوم که میخوام بهتون بگم. مورد دوم درباره دختریه که 5 سال پیش بهش علاقمند شدم. اون مدیر باشگاهی بود كه من وخواهرم میرفتیم و البته با خواهرم دوستای صمیمی شده بودن. منم اولش برام مهم نبود و باهاش رفتار عادی داشتم اما بعدش خودمم هنوز نمیدونم چطوری اما عاشقش شدم. توی اون مدت خیلی بهم سخت گذشت.  بخاطر روبرو شدن با اون و اینکه هر روز ممکن بود براش خواستگار بیاد و ازدواج کنه. بعد مدتی که رابطه مونم تا حدی صمیمی شده بود تصمیم گرفتم باهاش راجع به احساسم حرف بزنم. با کلی استرس سعی کردم بهش بگم اما واکنش بدی نشون نداد و گفت که هرمشکلی داشته باشم درکم میکنه. آدم منطقی بود. اما در این باره بعدها فهمیدم که فکر میکرده فقط بهش وابسته شدم. یه مدت بعد از این جریان دیگه ندیدمش اما تلفنی باهم ارتباط داشتیم. روز به روز بیشتر حالم بد میشد. مدام تو فکرش بودم. هروقتم باهاش حرف میزدم نا خودآگاه بهش گیر میدادم. ولی بعد از اینکه بهش مشکلمو گفتم واقعا درکم میکرد معلوم بود که خیلی تو فکرمه و بهم اهمیت میده. اما من متوجه نبودم. کار به جایی رسید که دیگه نمیتونست تحملم کنه و ازم جدا شد. خودشم مشکلات زیادی داشت نمونه ش یه پسره که سرکارش گذاشته بود و هنوز تو فکرش بود. من حتی توی اون مشکلشم کمکش کردم با اینکه از این قضیه متنفر بودم. بهر حال من هیچوقت شرایطشو درک نمیکردم و همیشه جوری باهاش رفتار میکردم که انگار بهم بدهکاره. هیچوقت حق بامن نبود. اینو الان میفهمم و بینهایت پشیمونم. بعد از جداییمون یه بار دیگه سعی کردم باهام آشتی کنه. ظاهرا ازم بدش نمیومد و دلش برام میسوخت. اما روی خوش نشون نمیداد. اون بارم بطرز وحشتناکی موضوع خاتمه پیدا کرد. از روی احساسات کارایی کردم که ازم متنفر شد. دیگه هیچوقتم باهاش حرف نزدم. البته موضوعات زیادی هم در این اثنا اتفاق افتاد که بی تاثیر نبود اما زیاده گویی کردم. توی بیشتر این اتفافات هم چه خواسته و چه ناخواسته خواهرم بی تاثیر نبود. خیلی بینمون دخالت میکرد درحالیکه من نمیخواستم چیزی بدونه. فکر میکنم از همه حرفامون با خبر بود. نمیدونم چجوری. شاید خودش به خواهرم میگفت. همیشه با حضور خواهرم توی این مشکل داشتم هنوزم دارم. حتی گاهی مجبور میشدم توی گوشی خواهرمو بگردم. یه بارش هم فهمیدم که بدون اینکه به من بگه دعوتش کرده خونه شون. خونه خواهرم اون موقع طبقه بالای ما بود.با تمام این اوصاف میشه گفت هیچوقت نتونستم بشناسمش حتی اونم این نظرو راجع به من داشت. الان ٢ ساله که اصلا باهاش ارتباط نداشتم اما نمیتونم فراموشش کنم. خیلی سعی کردم تو فکرش نرم اما دقیقا عین مرده متحرک میشم. مخصوصا با کینه شدیدی که از خانوادم به دل گرفتم دیگه زندگی برام بی معنی شده. زمان هم هیچ دردی رو دوا نمیکنه. وقتی م که بهش فکر میکنم خیلی احساس پشیمونی میکنم. حاضرم هیچی نداشته باشم اما فقط یه بار باهاش حرف بزنم و بگم که اشتباه از من بوده. در حال حاضر فقط برای اینکه به هیچ نحوی صدای اعتراض خانوادمو نشنوم هیچ کاری نمیکنم خودشون به اندازه کافی توی خونه نا آرامی درست میکنن. از طرفی م میترسم خودش واقعا نخواد باهام روبرو بشه. واقعا گیر افتادم. نمیدونم چیکار کنم که بتونم به آرامش برسم. خواهشا کمکم کنین
دارای دیدگاه مرداد 20, 1396 توسط Basic
************************


جوان گر‌امی ، موضوع ای که مطرح کردید  برای مفید ظاهر شدن مشاور حتما باید حضوری اقدام کنید .

آیا تا به حال حضوری اقدام کرده اید و موفق نبوده ؟

یا اصلا مراجعه نکرده اید ؟

چون موضوع مطرح شده شما نیاز به پرسش پاسخ های متعددی دارد با این توضیحات کم و ذهن پر از سوال مشاور نتیجه ای مطلوب و مفید نمی شود گرفت .

اگر شرایط حضوری را ندارید ، تلفنی هم می توانید اقدام کنید .

اما یک سری توضیحات کلی ، اگر مایل باشید برایتان ارسال شود .

موضوعات کلی و ذهنیت های جدید ، کمک موثری  برای ادامه مسیر زندگی تان فراهم میکند.


آگاهی از برخی مطالب توانایی تان را نسبت به تصمیمات صحیح ، و طرز برخورد با اطرافیانتان را افزایش و تغییر و رشد می دهد .


آرزوی موفقیت و خوشبختی برای شما جوانان گرامی.

*************************
دارای دیدگاه مرداد 22, 1396 توسط سارا
من قبلا هم به مشاور مراجعه حضوری داشتم اما بدلیل شرایط روحی نا مناسبی که توی اون برهه زمانی داشتم برام مثمر ثمر نبوده. راستش با اینکه مشکلات زیادی دارم اما در حال حاضر موضوع رابطه ای که با اون دختر داشتم از همه چیز برام مهم تره. چون احساس میکنم مقصر بودم و خیلی ناراحتم از اینکه بخاطر اشتباهات خودم از دستش دادم. الانم ازم دور نیس چون اون دوست خواهرمه. اما بخاطر اون اتفاقات اصلا باهام کاری نداره. اصلا هم نمیدونم براش مهم هست یانه. از طرفی م پیش خواهرم جوری نشون میده که واقعا برام ناراحته.البته راجب این موضوع تقریبا اصلا حرف نمیزنن.الان تمام آرزوم اینه که فقط یه بار باهاش حرف بزنم و بهش بفهمونم که عوض شدم حتی اگه بعدش بازم تنهام بذاره.خواهرمم به هیچ وجه حاضر نیس اونو باهام آشتی بده یا کمکم کنه و البته خیلی هم همو درک نمیکنیم چون طرز فکر اون با من متفاوته.هر حال اگر فکر میکنید نیاز به جزییات بیشتری هست میتونید سوالاتتون رو بذارید من جواب میدم
ممنونم
دارای دیدگاه مرداد 25, 1396 توسط Basic
جوان گرامی صبور باشید ، پاسخ سوال و راه حل  مشکل شما در اولین فرصت ارسال می شود.
دارای دیدگاه شهریور 12, 1396 توسط Basic
**************************

جوان گرامی ، با برسی تمام  متن هایی که ارسال کرده اید :

۱ : به داشتن مشکلات زیاد.

۲ : تفاوت طرز فکر شما با اعضای خانواده

۳ : و تاکید بر این که موضوع آن خانم محترم برای شما از همه چیز الآن واجب تر است .

****

به صورت واضح اشاره کردید و الباقی جملات توضیحاتی بود که این سه مطلب را شفاف سازی می کرد.


یعنی متن شما شامل :
۱ : موضوع های نارضایتی شما
۲ : توضیحات لازم برای شفاف سازی آن سه مشکل.

اما یک چیز کم است !!



این که خواسته تان را عنوان نکردید !!!
یعنی چی !؟
 
یعنی این که ما فهمیدیم موضوع هایی که شما را آزار می دهد چیست و با توضیحاتتان آنها برایمان شفاف تر شد اما!!

 اما نمی دانیم خواسته شماچیست ! شما چه نوع کمک یا راه حلی مد نظر تان است؟

۱ .این که راه حلی خدمت شما ارایه کنیم که آن شخص شما را نزدیک کند !؟

۲. یا راهی که چگونه ذهن خود را از این موضوع ها آزاد کنید !؟

۳ . و یا نوع راه را بر عهده ما گذاشته اید که هر راهی درست است و علم روان شناسی تایید می کند همان را خدمتتان ارایه کنیم !!

۴ . و یا انتظار دارید هر نوع راه حلی علمی ای که شما را از مشکلاتتان رها می سازد خدمتتات ارایه شود ؟ یا فقط از همان راهی که شما دوست دارید و ترجیح می دهید به شما کمک و راه حل ارایه شود ...



می بینید جوان گرامی و ارزشمند این اصلی ترین مشکل یک متخصص است که نمی داند  الا بلا  از همان راهی که دوست دارد یا ترجیح می دهد باید راه حل ارایه کند یا راه و روش را علم مشخص کند .

این اولین مشکل یک متخصص است چون واقعا اکثر مراجعه کنندگان عزیز دوست دارند آن طور و با آن روشی که می خواهند مشکل شان را متخصص حل کند نه علم و اصول !!




* پرسش ما این است که چه نوع راه حلی می خواهید و انتظار دارید و خود را برایش آماده کردید ؟
چگونه راه حلی خدمتتان ارایه شود؟؟


چون راه حلی کا مد نظر ما است این نیست که به شما کمک شود تا به آن شخص نزدیک شوید !

«« این است که اول به افکار و توانایی های خود بپردازید و ذهن خود را آرام و منظم کنید بعد الباقی مطالب .‌‌..»»

می بینید راه حل کمی با آن چیزی که شما اسرار و تمایل دارید فرق دارد ، شما می خواهید به موضوع آن شخص بپردازید اما ما می خواهیم که شما اول و بیشتر به خود بپردازید .


****


این از جدا سازی و آنالیز متن ارسالی تان.


پس می بینید که متن ارسالی تان با دقت هم برسی شده و هم آنالیز های لازم بر آن صورت گرفته ، اگر مایل بودید پاسخ دهید تا به ادامه موضوع بپردازیم.


با آرزوی موفقیت برای تک تک جوانان ارزشمند.

**************************
دارای دیدگاه شهریور 27, 1396 توسط سارا
سلام مجدد.در ابتدا پوزش بابت ابهامات موجود.ببینید من درحال حاضر این مشکل و دارم که در حق اون خانم بد کردم و البته کاملاناخواسته هم بوده.الان به اشتباهام پی بردم و میخام براش جبران کنم هرجوری که شده.دلم میخاد براش همه چیوتوضیح بدم چون برام مهمه که راجع به من چجوری فکر میکنه.و البته هیچکس از من همچین تصوری نداره.خودستایی نمیکنم اما همه در هر زمینه ای منو تحسین میکنن و با وجود مشکلات شخصی که دارم بازم تونستم که جایگاه خوبی در رابطه با روابط اجتماعیم داشته باشم.شاید بنظر شما ارتباط دوباره با اون خانم برای من اشتباه باشه اما حاضرم هر چیزی رو تحمل کنم ولی اون برگرده.البته اینکار اصلا آسون نیست.در واقع هیچ راهی ندارم.شرایطشو ندارم که حضوری ببینمش.از طریق تلفنی هم ممکنه اصلا جوابمو نده.یا بلاکم کنه و یا دعوامون بشه و نخواد باهام حرف بزنه.نمیدونم چیکار کنم.الان این مشکل رو دارم.اگه ممکنه پاسخ بدید و هر سوالی هست جواب میدم.متشکرم
دارای دیدگاه مهر 21, 1396 توسط Basic
**************************

جوان گرامی و فهمیده ، دقیقا هدف ما و سایت همین است !!

این که به قول خود شما
اول «« ابهامات موجود »»  در ذهن هر مراجعه کننده ای را به او نشان دهد .

و فرد با مرحله به مرحله اصلاح آن ابهامات می تواند به راحتی مشکل خود را حل کند .

لازم به عذر خواهی نیست جوان گرامی ، این کاملا طبیعی است .

همه ی سوالات پرسیده شده در سایت پر از این ابهامات است ، و شما نه تنها وجود آن ابهامات را قبول کردید بلکه نسبت به آنها قدم برداشته و اصلاح شان کرده اید .

فهم و درک و ادب در نوشته های شما کاملا مشخص است ، این ها تعریف نیست واقعیت هایست که با مدرک توضیحشان داده ایم .

**
پس آگاه شدید که کار اصلی و اولین کار یک متخصص و چیست و اولین قدم یک مراجعه کننده نیز چه چیزیست که شما به خوبی انجام اش داده اید !!

حالا نوبت قدم دوم «« واقع بینیست »».

**************************


یک نکته ای دیگر که لازم است برایتان روشن کنیم ،  یک جای دیگر  اشاره کردید
 « شاید به نظر شما رابطه با آن خانوم برای من اشتباه باشد »

جوان گرامی ما اجازه بیان نظر شخصی مان را به شما یا هر مراجعه کننده گرامی دیگر را نداریم هر چه می گوییم  فقط و فقط ««  علم »» است نه نظر شخصی .

باید این را روشن می کردیم تا متوجه مطالبمان بشوید ، این که نظر شخصی ما چیست اصلا مهم نیست ، این که صلاح شخص شما و آن شخص محترم چیست مهم است که تنها ابزار  علم  و تجربه علمی می باشد .

***************************

قصد ما دور کردن شما از آن شخص نیست .

قصد آشنا کردن شما با یک سری ذهنیت هاست .

قصد ما متوجه ساختن شماست که به ارزش واقعی خود بیشتر پی ببرید و‌ وقت و انرژی گران جوانی تان را هدر ندهید.


بله متوجه هستیم خواسته تان چیست ، اما قبل از معرفی دوباره خود به آن شخص و‌ایجاد ارتباط ای که می خواهد ،  بهتر و شایسته تر نیست که کمی بیشتر روی خود و بعضی از ذهنیت هایتان کار و اصلاح کنید و بعد اگر لازم دانستید دوباره با آن شخص در ارتباط باشید ؟؟

**************************


صبور باشید و با دقت بخوانید ، برای حل این مشکل اول باید مطالب را تفکیک کنید تا با ذهنی آماده تر نسبت به پیشرفت قدم بردارید .


اگر تا اینجا مطالب را واقعا قبول دارید و تمایل به ادامه توضیحات دارید ،  اطلاع دهید .


آرزوی موفقیت و آسایش برای تمامی جوانان گرانقدر

**************************
دارای دیدگاه آبان 25, 1396 توسط بی نام
سلام مجدد. در ابتدا متشکر از توضیحات ارزشمندتون. میدونید من توی شرایطی هستم که واقعا نمیتونم فکر کنم... با اینکه خیلی سعی میکنم قوی باشم و راهمو ادامه بدم اما باز هم کم میارم. من حتی مشکلات خیلی از آدمای اطرافمو میتونم حل کنم و بهشون کمک میکنم در هر زمینه ای که باشه. اما توی مشکلات خودم واقعا موندم. از جانب خانواده که حقیقتا کاملا نا امیدم. چون حتی منطق طرز صحبت کردن هم توی این خانواده وجود نداره چه برسه به حل همچین مشکلات پیچیده ای. چون خودشون درگیر یه سری مسایل شدن که اصلا نمیتونن حلش کنن با اینکه راه سختی هم نداره. اما علت حل نشدنشون وجود تضاد های مختلف و جبهه گرفتن در مقابل همدیگه و رفتارهای نامناسب دیگه س. و حالا به هر صورت موجب ایجاد تنش و نا آرامی توی خونه میشن. پس یعنی من توی مکانی که زندگی میکنم اصلا آرامش ندارم. تا جایی که از اعضای خانواده م متنفر شدم. با این اوصاف نمیدونم علم شما اینو منطقی تلقی میکنه یا نه اما برای بهر حال من خوشحالی رو توی بودن با اون دوست میدونم. حالا جدای از این که بینمون مشکلاتی رخ داده و باعث دلخوری شده. که در این رابطه هم چون مقصر اکثر اتفاقات من بودم وجدانم راحت نیس. و نمیتونم دست رو دست بذارم. از لحاظ عاطفی هم شاید به نفعم نباشه ولی زندگی من بدون اون بی روحه. برای همینه که همچنان دنبال یه راهی م که به سمتش برم. و البته این موضوع از دیدگاه خانوادمم خوشایند نیست. تا الانم بخاطر اینکه صدای اعتراض شون رو نشنوم سعی کردم فراموشش کنم. اما با این شرایط نمیتونم. اصلا هم نمیدونم اون خودش واقعا از من متنفره یا بخاطر خودم طرفم نمیاد. اما در برخورد با خودم خیلی جدی رفتار میکنه. در واقع عصبی میشه از اين موضوع. با یه روانشناس هم راجب مشکلاتم صحبت کردم و ایشون گفتن که باهاش حرف میزنن. اما من گفتم که بهتره توی تلگرام یه گروه درست کنیم و من اون مشاور و دوستم رو اد کنم و سه تایی مون راجب مشکلمون صحبت کنیم. بلکه یه فرجی بشه. البته بازم میترسیدم این کارو بکنم... بخاطر خانوادم. اما فعلا تنها تصمیمیه که بنظرم ممکنه مثمر ثمر بشه. کلا الان خیلی بهم ریخته م. اصلا نمیدونم باید چی فکر کنم یا چیکار کنم... هر چی شما بفرمایید... چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه.... متشکرم
دارای دیدگاه بهمن 3, 1396 توسط Basic
جوان گرانقدر شما رو فراموش نکرده بودیم ، اکنون چگونه اید ؟

موضوع به کجا رسیده ؟

مشکل تازه ای پیش نیامده ؟؟


شاید فکر کرده باشید شما را نادیده گرفتیم و از پاسخ دادن خسته شده ایم ....اما به هیچ وجه جوان گرانقدر کمی وقفه لازم است مابین مطالب باشد .


وظیفه ما این است تا به مراجعه کنندگانمان تا آنجا که خودشان مایل هستند دست از وظیفه مان نکشیم.

نگران نباشید ، فقط پیگیر رشد دادن خود باشید ما نیز هرکاری از دستمان بر بیاید هم برای شما هم برای تک تک مراجعه کنندگان انجام خواهیم داد.
دارای دیدگاه بهمن 9, 1396 توسط بی نام
سلام. خیلی متشکرم از پاسخ شما. خیر بنده به هیچ وجه از پاسخ با تاخیر شما آزرده خاطر نشدم و خیلی هم ممنونم که برای حل کردن مشکل من تلاش میکنید و چه بسا که من الان در اين زمان خیلی به کمک نیاز دارم. و خیلی ممنون میشم اگه پاسخ بنده رو این بار زودتر بدید چون زمانم کمی محدوده. حقیقتا بله مشکل من اخیرا دچار تحولاتی شده که در ادامه خدمت شما توضیح میدم. من از یه آقای روانشناس که بطور اتفاقی توی تلگرام باهاشون آشنا شدم کمک گرفتم. با ایشون صحبت کردم و مشکلات پیش اومده رو با جزییات لازم براشون توضیح دادم. ایشون هم خیلی انسان فهمیده و با درایتی هستند و خیلی خوب مسائل رو درک و تحلیل میکنند و از نظر خود من فرد کم نظیری هستند. بعد از اینکه توضیحات رو به ایشون گفتم ایشون کمک کردند که با اون خانمی که قبلا توی پیامام ازش اسم بردم و گفتم که بهش علاقه مند شدم صحبت کنیم. (البته نمیدونم قبلا گفتم یانه، صحبت کردن با اون خانم و باز کردن مسائل پیش اومده و بحث کردن، پیشنهاد شخص روانشناس دیگری بود که بنا بدلایلی موفق نشدم از ایشون کمک بگیرم و بالاخره خداوند شخص دیگری رو برای کمک بمن فرستاد. بطور کلی تصمیم حل کردن مشکل از این راه به گونه ای برای من تبدیل به یک هدف مشخص شده بود و من این راه رو به این شخص جدید پیشنهاد دادم و ایشون هم مانعی ندیدند). قرار بر اين شد که ابتدا جهت مقدمه چینی ایشون بهش پیام بدن و توضیح بدن که جریان چی هست و ما چه قصدی داریم و بعدش من و این آقای روانشناس و اون خانم باهم توی یه گروه تلگرامی سه نفری راجب این موضوع و مشکلات پیش اومده صحبت کنیم. خلاصه بعد از فراهم کردن بستر مناسب برای شروع بحث و ایجاد مقدمات لازم برای سعی در جلوگیری از بروز هرگونه اشتباه و به اصطلاح محکم کاری ها ، قدم در اين راه گذاشتیم و ایشون با اون خانم صحبت کردند. اون شب که برای اولین بار به اون خانم پیام دادیم، زمانی که فهمید دقیقا موضوع از چه قراره خیلی منطقی رفتار کرد. همه چیزایی که در رابطه من براش گفتنی بود به این روانشناس گفت و ایشونم به بنده منتقل میکردن. خیلی خیلی منطقی! و این رفتارش اصلا غریبه نبود و من این اخلاقو قبلا هم ازش دیده بودم. اولش گفت خوشحاله که دیدگاه من عوض شده. همچین مشکلاتی که بخاطرمن متحمل شده بود رو هم راحت گفته بود و حتی اینم گفت که به صداقت من ایمان داره! و با وجود این اتفاقات پیش اومده اصلا از دستم دلخور نیست. اما گفته بود بخاطر اینکه کمی کسالت داره و بیماره در حال حاضر اصلا قادر به بحث کردن بصورت سه نفره نیست اما قول داد که در آینده نزدیک حتما همکاری میکنه و حتی قسم خورده بود که به خواهرم نمیگه و بین خودمون میمونه. اینی که الان تعریف کردم مربوط به حدود یک ماه پیشه.
یه مدتی که ازش گذشت من به این آقای روانشناس پیشنهاد دادم که دوباره بهش پیام بدن و موضوع رو یادآوری کنن. و پیام هم دادن، اونم پیام رو دید اما جواب نداد. از قضا همون روز مدت کوتاهی بعد از اون پیام تلگرام فیلترشد و دچار محدودیت هایی شدیم. و توی اون برهه زمانی جواب ندادن اون برامون شک بر انگیز نبود و فکر کردیم طبیعیه. بعد از مدتی که دیگه مانعی برای ارتباط نبود دوباره بهش پیام داد و باز هم پیام رو دید اما جواب نداد، و بعد از چند دقیقه جواب ایشونو داده بود و گفته بود که شما واقعا روانپزشک هستید؟ ایشون هم بطور مستند ثابت کرد که واقعا روانشناسه اما اون گفت که نیاز نمیبینه که اون مدرکی رو نشونش بده و گفت که دیگه پیام ندید وگرنه آیدیتونو ریپورت میکنم و به خواهرش میگم و از این حرفا! ایشونم خیلی آروم صحبت رو پایان دادن.
و اما این رفتار یعنی چی؟ یه رفتار فوق العاده غیر طبیعی و نامعقول! دقیقا برعکس دفعه قبل! من این رفتارو قبلا هم ازش دیده بودم. که اینجوری بعد از یه بار حرف زدن مسالمت آميز یهو عوض میشه. یا مثلا خیلی عصبی میشه و اصلا رضایت نمیده. اما اون موقعها فکر میکردم بخاطر اینه که من واقعا مقصر بودم و اون کاملا حق داره که عصبی بشه. اما این بار... من یکی ابدا دلیل این کارشو نفهمیدم. این آقای روانشناس بر اين عقیده هستن که احتمالا اون با کسی مشورت کرده. که اون شخص نه میتونه یه روانشناس دیگه باشه و نه خواهر من. من یکی واقعا گیج شدم و اصلا نمیدونم باید چی بگم یا چیکار کنم. ایشونم فعلاچند روزه سرشون شلوغه و من موفق نشدم که خیلی راجبش باهاشون صحبت کنم. اما گویا قصد دارن که دوباره باهاش صحبت کنن. نمیدونم هم چه ایده ای توی ذهنشون دارن.
  عرض دیگه ای نیست. پوزش که کمی طولانی شد. خوشحال میشم که نظر شما رو هم بدونم و بشه که بنده رو یاری کنید. فقط خواهشا این بار هرچه زودتر. چون موقعیتم خاصه.
ممنون!
دارای دیدگاه بهمن 15, 1396 توسط Basic
**************************


جوان گرانقدر و فهمیده ، نگران طولانی شدن متن نباشد هر قدرهم که باشد مطمئن باشید کاملا خوانده و برسی می شود.



در خصوص سوال ها ، که :

۱ : این رفتار یعنی چی ؟

۲ : نظر بنده راجبه کل این روال چیست.



*****



پاسخ سوال اول .



این رفتار این خانم نه تنها عجیب نیست بله رفتار اولی که نشان داده اند و با منطق پاسخ مکالمات اول را داده اند عجیب است!!!


تعجب کردید ؟

تعجب نکنید ، به یاد داریم که فرمودید
( قبل از انجام این روال)  دفعه آخری که ارتباط شما به اتمام رسید و واکنش تندی نشان دادند ، تا اینجا درست ..


حالا چرا باید بعد اون نوع به پایان رساندن ، با لحنی منطقی و با رضایت کامل به پای بحث و مکالمه ای که خود آن را به پایان رسانده باشد ؟؟


پس رفتار دومشان کاملا طبیعی و هماهنگ با قبل که رابطه را به اتمام رساندند بود ، اما رفتار اول و همکاریشان کمی عجیب است و جای سوال دارد!!!



جوان گرانقدر و منطقی واقعا شما جزو با شعور ترین جوانانی هستید که دیده ایم ، لحن کلمات و جمله بندی تان بسیار منطقی و‌ متین است ، پس به این موضوع نیز با همان فهم و متانت تتان نگاه کنید نه تمایلات شما که انتظار نا معقول برایتان ایجاد نکند.



باور کنید هدفمان فقط به آرامش رساندن تان است ، آرامشی که فقط در خودتان می توانید بجویید .


ما مخالف ارتباط شما با آن شخص نیستیم ، این را قبلأ نیز عرض کرده بودیم ، اصلا فکر نکنید در تلاش هستیم که شما را از آن شخص دور کنیم به هیچ وجه این چنین نیست..


نه دور کردن و نه نزدیک کردن هیچ کدام اکنون نمی تواند برای شما مفید باشد ..

اگر دورتان کنیم مسائل ای حل نشده و پرسش ها و تمایلات بی پاسخی در شما می ماند.


اگر نزدیکتان کنیم شما می پندارید که اکنون بابد بسیار آرام و آرامش خود را کسب کرده باشید که بعد از برخورد به اولین محیط درگیری و اختلافتان آن آرامش کم کم زیر سوال می رود و به آرامی حالت خود را از دست می دهد.


البته نه فقط شخص شما بلکه همه ی جوانان ، بدون اثتثنا اول باید یک لایه آرامش در خود ایجاد کنند بعد به فکر برقراری ارتباط و کسب آرامش از طرف مقابل باشند .



پس ما سعی در معرفی راه کسب آرامشتان که در شناختن خودتان نهفته است هستیم.


ما می گوییم اول خود را به آرامشتان نزدیک کنید و بعد با هر کسی که عقل تان تایید می کند در ارتباط باشید.



پس رفتار دوم عجیب نبوده ، ریتار اولشان عجیب بوده آن تمایل و تایید کردن برای همکاری ، در حال که قبلأ چگونه موضوع را مشخص کرده بودند.



فکر نمی کنیم آن خانم محترم با کسی صحبت کرده باشد ، خودش با خود که برسی کرده و یاد گذشته و مشکلاتی که واقعا وجود داشت افتاده و به حالت طبیعی خود برگشته...



*****

در خصوص نظرمان ، مسیر بدی به چشم نمی آید چون پای یک مشاور نیز در میان است و این بسیار موثر می تواند باشد که با علم و مهارت اش تا حد معقولی تکلیف این بلاتکلیفی را مشخص تر کند.


بگذار که کار مشاورتان به اتمام برسد بعد بیشتر می شود برسی کرد.



**************************


اما یک خواهش از شخص شما داریم ، دنبال  پاسخ مناسب و صحیح باشید نه آن پاسخی که تمایل دارید بشنوید .


**************************


این مسیر را بروید اگر پاسخ برای شما رضایت بخش نبود بعد یک فکری می کنیم ، نمی شود وسط یک راه راه دیگری معرفی کرد .



**************************


اگر باز توضیحات و سوال دیگری نسبت به این موضوع دارید مطرح کنید تا چیزی از قلم نیفتد.


هدفمان آرامش تمامی جوانان ارزشمند است ، اما به شرطی این اتفاق می افتد که جوانان نیز واقعا دنبال آرامش شان باشند .




اما در کل ما به ذات و فهم شما اعتماد داریم و اراده این که در وجودتان است .


پس نگران نباشید و مسیر رشد خودتان را طی کنید .



**************************
دارای دیدگاه بهمن 17, 1396 توسط بی نام
سلام. قبل از هر چیز متشکرم از پاسخ شما و نظر لطفی که بنده دارید. راستش راجب صحبت های شما باید بگم که خیر، بنده چندان تعجب نکردم چون هیچ چیز بعید نیست. مخصوصاً اینکه رفتارهای عجیب غریب از این خانم زیاد دیدم.هرچند که اون واقعا اگه بخواد آدم خیلی منطقی ای هست و همچین رفتارهای غیر عقلانی رو زیاد و بی دلیل از خودش نشون نمیده. بنده م به سبب تجربه کردن بازخوردهای مختلف از سمت ایشون در زمان ها و شرایط مختلف من الان به مرحله ای رسیدم که همچین مسائلی نمیتونه منو شوکه کنه یا اینکه به درونم لطمه ای وارد کنه و نتونم خودمو کنترل کنم. خداروشکر از اين لحاظ ها از خودم مطمئنم و اختیار و زمام درصد زیادی از افکارم بدست منطق و عقلم اداره میشه. بگذریم. پاسخگوی عزیز باید خدمتتون عرض کنم که شرایط فعلی بنده باز هم دچار دگرگونی هایی شده، البته نه به اون صورت. اما خب یه اتفاقاتی درباره موضوع اخیر افتاده. در اين اثنا که منتظر پاسخ گرانقدر شما بودم طی یک یه صحبت کوتاه از این اقای روانشناس که یاری دهنده بنده هستند تقاضا کردم که مکالماتش رو با اون خانوم برای بنده ارسال کنن تا من اون ها رو مورد بررسی قرار بدم و جزییات بیشتری رو کسب کنم. و اما اکنون! باید عرض کنم که اولا ایشون بعنوان یه روانشناس بسیار عالی کارشون رو ب انجام رسوندن و صحبت هاشون رو خیلی بجا و درست گفته بودند. پس از جانب ایشون اصلا جای نگرانی نیست. اما اون خانم بنظر من کمی جای بحث داره. بنا به تشخیص خودم یه مسائلی رو دریافت کردم که فکر میکنم به جواب رسیدم و مسئله انقدرها هم که فکر میکردیم پیچیده و تفکر بر انگیز نبوده. (البته فقط یک مورد از حدس هایی که بنده داشتم حقیقت داشت. که در ادامه میگم چی بود). من توی صحبت هایی که اون خانم گفته بودن (چه مرتبه اول و چه آخرین بار) بطور کلی موجی از بی حوصلگی و ناراحتی رو احساس کردم. حال گاه آرام و گاه پر تلاطم. خودش هم اشاره به این موضوع کرده بود که اوضاع روحیش خوب نیست و آماده برای هیچگونه بحثی نیست و توی تمام آن برهه زمانی هیچ علاقه ای برای ادامه بحث نداشته بجز شب اول که صحبت کردند و اینو آخر حرفاشون گفته بود که در آینده ای نزدیک که تواناییشو داشته باشه حتما همکاری میکنه، که من فکر میکنم شاید پیش خودش اینطور فکر کرده که فعلا راحت کنه خودشو تا بعدا ببینه چی پیش میاد وگرنه وعده قاطعی نداده بنظرم. مخصوصا اینکه ما گفتیم که من تغییر کردم و دیدگاهم عوض شده شاید بیشتر خیالشو راحت کرده و بار مسئولیتشو سبکتر کرده و پیش خودش گفته اصلا اگه بحثی م نکنیم مهم نیس. کلا بنظر من و بنا به شناختی که ازش دارم حتی اون شب اول هم که ما فکر کردیم منطقی صحبت کرده بازهم اون منطقی که من شخصا ازش دیده بودم و انتظار داشتم نبود. دفعه دوم هم که بعد از یکی دوبار جواب ندادن جواب داد گفت شما واقعا روانپزشکین؟ و صحبت های کوتاه دیگه که نشانه عدم تمایلش به پاسخ گفتن بود. مثلا ایشون در جوابش گفته بودند "بله من روانشناس هستم "و اون گفته بود "من بعید میدونم، روانشناس انقد بیکار نیست. "بازم میگم بطور کلی همه رفتاراش و نوع جواب دادناش گویای یه بی حوصلگی کلی هست. البته ناگفته نمونه که این جوابش ☝ شاید اینطورم بشه برداشت کرد که شاید یه طرف ذهنش مشکوک شده باشه به اینکه این آدم خود منم. مثلا شاید فکر کرده من خودم نقش بازی کردم. که البته بنظر من این ایده مردوده. چراکه این آقای روانشناس برای اون ویس میفرستاد موقع صحبت کردن. صدای من که نبوده! راجب اینم که قسم خورده بود ماجرا رو به کسی نگه، مثل خواهرم، شاید بخاطر منطقی بودن کارمون بوده باشه، اما فکر کنم کلا چون حوصله هیچی رو نداشته نگفته و بقول این روانشناس فراری بوده از همه این جریانات. البته ما کاری م نکردیم ک بخواد شکایتمونو بکنه. ناگفته نمونه، درباره دفعه دوم که اونجوری بدرفتاری کرده بنظرم ماهم یه تقصیراتی داریم. یکم عجله کردیم فکر میکنم. همونجور ک حدس زده بودم احتمالا واقعا هنوز شرایطش مناسب نبوده که ما دوباره حرف رو شروع کردیم. البته اون فیلترینگ م دردسر شد. و اینکه گفته "شما واقعا روانپزشکین؟" بنظرمن عدم اعتمادشو نشون نمیده. در واقع اعتمادش سلب نشده ازما یا اون روانشناس. فکر میکنم یه جورایی بحالت استهزا و تمسخر اینو گفته. درواقع خواسته بگه ک شما وقت شناس نیستید مثلا. بعد دوباره همون رگ بی حوصلگی ناشی از حالات روحی ش گل کرده و از حرفای بعدش منظورش این بوده که من اصلا میتونم به شما بی اعتماد باشم و هیچکسم جلودارم نمیتونه باشه. بعدم ک عصبی تر شده و زده زیر همه چیز. مجموعا خیلی تحت تاثیر حالات روحی خودش بوده و چیز دیگه ای در میان نیست. این حالات روحی شم ناشی از یه سری مشکلاتشه. میدونین چیه... اون یه بیماری داره که میشه گفت روی آیندش تاثیر داره... گاهی تحت درمان و دکتر و این چیزا قرار میگیره و بطور کلی خیلی بهم ش میریزه. این رفتارا اثر اونه. قبلا هم این مسائل رو دیدم. و اما برای صحبت کردن دوباره باهاش من فکر میکنم باید یه زمانی بگذره و اون از این حالت در بیاد و شرایط مناسبی داشته باشه ...هرچند که نمیدونم امکانش هست یا دقیقا چه موقع امکانش فراهم میشه. نمیدونم. اما اگر این شرایط فراهم بشه ممکنه حتی عذر خواهی هم بکنه بخاطر رفتارش. دیدگاه شخصی من راجب اتفاقات اخیر ایناییه که خدمتتون عرض کردم. یقینا نظرگاه شما از اهمیت والایی برخورداره و بنده مثل همیشه منتظر میمونم که از پاسخ های کارامدتون بهره مند بشم. باعرض پوزش دو نکته رو ذکر نکردم؛ اولی راجب اون پرانتزیه که ابتدای صحبت هام باز کردم. یکی از حدس هایی که من داشتم و درست از آب در اومد این بود که علت عدم تمایلش برای ارتباط با من و حل کردن این قضایا خانوادم بوده. توی یکی از پیامهاش گفته بود " چیزی که هست من میترسم به این آدم نزدیک بشم، بخاطر شرایط و خواسته خانوادش " مسلما از خواهرم فرمانبرداری کرده به گونه ای و خودش رو بخاطر شرایط روحی من مقصر میدونسته. و نکته دوم! متاسفانه در حال حاضر با مشکلی مواجه م. مشکل که نه. اما درباره ش نگرانم. این آقای روانشناس دوسه شب پیش که بهشون پیام داده بودم به بنده گفتند که قصد دارن به دلایل شخصی و حجم حافظه گوشیشون اکانت تلگرامشون رو حذف کنن و به بنده گفتن که بعدش با همون آیدی قبلیشون در ارتباط باشم و خودمم آیدی خودم رو بهشون دادم. فعلا که خبری ازشون نشده. هرچند که خودمم پیگیر بودم اما فعلا نتیجه ای نگرفتم. حقیقتا این موضوع کمی نگرانم میکنه. به دلایل فراوان. بدیهیه که حضور ایشون اهمیت زیادی داره.
سخن کوتاه میکنم. در پایان باز هم سپاسگزار هستم و همینطور چشم به راه پاسختون!
دارای دیدگاه بهمن 24, 1396 توسط Basic
جوان گرانقدر ، با مشاور توانستید ارتباط دوباره برقرار کنید ؟

موضوع تازه ای پیش نیامده ؟
دارای دیدگاه بهمن 25, 1396 توسط بی نام
آخرین اتفاقاتی که در اين رابطه افتاده همینا بودن که خدمتتون عرض کردم. از اون آقای روانشناس هم که گفتم به دلایل شخصی دیلیت اکانت کرد هنوز خبری نشده. من هم چون ایشون گفته بودن که اقدامی نکنم و چیزی به اون خانم نگم ارتباطی باهاش ایجاد نکردم. اونم همینطور.خب..... باید چیکار کنم؟ عرایض بنده رو مورد بررسی قرار دادید؟ صلاح چیه بنظرتون؟
دارای دیدگاه اسفند 7, 1396 توسط Basic
جوان گرانقدر ، به علت مشغله کمی پاسخ به پرسش های شما تاخیر افتاده ، به زودی پاسخ آنها را ارائه خواهیم کرد.


اگر اتفاق و نکته ای جدید رخ دادهد ارسال کنید تا آنها نیز مد نظر گرفته شود.
دارای دیدگاه اسفند 10, 1396 توسط بی نام
خیلی ممنون از اطلاع رسانی تون. خیر اتفاق تازه ای نیفتاده. امیدوارم هرچه زودتر پاسخ بدید. بنده منتظر نظراتتون هستم.
دارای دیدگاه فروردین 20, 1397 توسط سارا
سلام و عرض تبریک سال نو! جناب مشاور، عرض کنم که از اون توصیفاتی که دفعه قبل گفتم تا به امروز هیچ تغییری در وضعیت من رخ نداده. از اون آقای روانشناس خبری نشد. و از اون خانم هم همچنین. نمیدونم گفتم یا نه، تصمیم گرفتم خودم به اون خانم زنگ بزنم و باهاش صحبت کنم. درباره همه چیز. چه ماجرای اخیر و چه اتفاقات گذشته. اما حقیقتا خیلی میترسم. اصلا نمیدونم کار درستیه یا نه. در هر دو صورت میترسم پشیمونی به سراغم بیاد. حتی از اون کاری که گفتم میخوام بهش پیشنهاد بدم که بیاد جایی ببینمش هم خیلی هراس دارم. اعتماد به نفس هیچ اقدامی رو ندارم. چون از نتیجه کار مطمئن نيستم. الان در حال حاضر فقط درگیر درس و روزمرگی و این چیزا هستم. و فکرمم درگیر اونه. از طرفی هم ناگفته نمونه که اخیرا یک تصمیمی گرفتم. برای تلطیف فضا و به گونه ای ایجاد یک عذر خواهی منحصر بفرد تصمیم گرفتم یه شعر بنویسم و اونو در اختيار یه هنرمند قرار بدم که اونو بخونه. یه جورایی هم درگیر کارای اونم. و امیدوارم که بتونم در اين کار موفق بشم. بلکه بتونه کمکی بکنه. دیگه سخن کوتاه میکنم. لطفا هرچه زود تر پاسخ بنده رو بدید. خیلی سپاسگزارم!
دارای دیدگاه اردیبهشت 19, 1397 توسط سارا
سلام. چرا هنوز برای سوال من جوابی نیومده؟؟
دارای دیدگاه مرداد 24, 1397 توسط سارا
سلام. چرا جوابی برای سوالات خیلی وقت پیش من هنوز نیونده؟
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...