مشکل در جذب کردن طرف مقابل برای ازدواج

480 بازدید
سوال شده آبان 25, 1396 در ارتباط توسط بی نام
سلام من دختر 28ساله هستم برای افسردگی یکسال است روانپزشک میروم و دارو میخورم.از لحاظ افسردگی بهتر هستم و هنوز کمی وسواس فکری و بی برنامگی و کمبود توجه اذیتم میکند.موضوع اینست که من به پزشکم حس خوبی داشتم اما سعی در انکار و اینکه در ذهنم گسترش پیدا نکنه.فقط برای درمان میرفتم. وقتی نسخه مینوشت انگار تو ذهنش میگفت بورو دیگه یا روشو بر میگرداند سمت دیگه و موبایلشو دست میگرفت چک میکرد.بعدها به من توصیه هم میکردن که ازدواج به کم شدن اضطرابم کمک میکند.حدود نهمین ماه که رفتم دوباره پرسیدن که دوست پسر گرفتی اقدامی کردی وقتی با خنده گفتم نه گفت که انگار اصلا تو این فکرا نیستی و بشوخی گفتن پس دوست دختر میخوای و خندیدن و توی این خندیدن یه شوقی بود.همون روز برای اولین بار اسم کوچکمو صدا زد و میان صحبتها از خودم و اینکه چند خواهر برادر دارم ارتباطم با اونها محل زندگیو تحصیلات وکارم پرسید.جلسه بعد بیشتر به من خیره نگاه میکردو سوالهایی میپرسید که که من بیشتر جواب بدم و دستهاشو روی میز گذاشت تا به من نزدیکتر بشه .و در آخر پرسید برای چه مدت دارو بنویسم و کی دوست داری بیای منو ببینی.موقع خروج برگشتم و به نشانه احترام سرم را پایین آوردم با لبخند.ولی بعدش خیلی ذهنم مشغول شد که شاید منظور بدی رسوندم چرا اینکارو کردم.یکماه بعد وقتی رفتم اعتماد بنفس بیشتری داشتم با روی گشاده تر و اصلا مثل قبل خجالتی نبودم .پا روی پا انداختم و دستهامو دور پام گره کردم و اولین بار منم احوالشون رو پرسیدم ولی اونجور که انتظار داشتم پذیرای من هم نبودن.نمیدونم شاید چون من یهو متفاوت شده بودم.همیشه هم به تمام حرکات من نگاه میکنن که چطور مینشینم یا دستهام چطوره .انگار زبان بدن رو میخواد تشخیص بده.بخاطر خستگی جسمیم یکهفته بعد دوباره رفتم واینبار انگار تعجب کرد که چرا اومدم.دیگه با نام خانوادگی صدام میکنه.امروز بعد از حدود 3ماه رفتم.در واقع قصد داشتم دیگه نروم.ولی رفتم کمی با تعجب سلام کرد و احوال پرسی کامل کرد وگفت چه خبر چکار میکنی و کاملا متوجه من بود ونگاهم میکرد حالا ایندفعه من به زبان بدنش نگاه کردم وقتی توضیح میدادم چیزی توی ذهنم نبود انگار بزور باید همون لحظه فکر کنم .خیلی با تومانینه و مِن مِن کردن حرف میزدم گاهی اینطرف گاهی به خودش نگاه میکردم.دوباره خجالتی شده بودم و میدیدم که به فرم دستهام که درهم بود نگاه کردولی خیلی مضطرب نبودم.کاملا حواسش بمن بود.با اینکه خواب الود بود و خمیازه کشید و چایی خورد.به صحبت خنده دار من هم خندیدنانگار انتظار داشتم حرفی از خودش بزنه.ولی ....درکل نمیدونم من دچار سوء تفاهم شدم و درست نمیتونم تشخیص بدم .در کل هیچ ارتباط کلامی مستقیم با پسری نداشتم اگر بوده جدی بوده.بهم ابراز علاقه غیر کلامی شده و اجازه صحبت به طرفم ندادم از موقعیت فرار میکردم.درونگرا هستم.اما حالا دارم سعی میکنم نرم تر باشم.میتونم در این یک موردی که توضیح دادم بپرسم آیا برخورد بعدی من چطور باید باشه؟میخواستم برای روز پزشک هدیه ای بدهم ولی بنظرم خوش نیومداصلا قصد کوچک کردن خودم رو هم ندارم.حس میکنم افراد رو تا حدی جذب میکنم بعد ناخودآگاه از خودم میرانم.ممنون میشم کمکم کنید.و کلا برخورد با پسرها چطور باید باشه.با تشکر

1 پاسخ

پاسخ داده شده دی 4, 1396 توسط روانشناس
سلام بر شما

برخورد با جنس مخالف مهارت می طلبد که لازمست آن را بیاموزید.
قدم اول هم بالا بردن اطلاعاتتون از روان و افکار جنس مخالفتان می باشد.

اما در خصوص  احساستان به پزشکتان
این حسی طبیعی است که اغلب در درمان اتفاق می افتد.
مراجعین از دوست داشتن معمولی تا عاشق شدن را تجربه میکنند و کم کم به احساسات خود غلبه کرده و مسیر درست را طی می‌کنند.
اما اینکه پزشک هم متقابلا عاشق شود معمولا اینگونه نیست.هر درمانگری نگران مراجعش میباشد. احساس خوب را تجربه خواهد کرد اما نه عشق.
همین که هدیه نپذیرفته، و خیلی گرم نگرفته خودش اثبات حرفه ای رفتار کردن ایشان است و قانون کار نیز همین است.
هیچ دلیلی به دریافت هدیه از سوی مراجعین نمی باشد.
مهربانی های او را به پای علاقه ی وی به بهبود و پیشرفتتان بگذارید.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...