ترس از غریبه ها

239 بازدید
سوال شده آبان 18, 1396 در کودک و نوجوان توسط زهرا
با سلام ...برادرزاده ای دارم حدودا 5 ساله و پسر که تقریبا از10 ماه پیش متوجه شده ایم ک از غریبه ها آن هم از افراد بزرگسال نه کودک یا نوجوان به طرز افراطی میترسد که این موضوع همه را نگران کرده .حدودا یک و نیم ماه است که به مهدکودک میرود ولی ترسش ب گونه ای است که وفتی مادران بچه ها به دلیلی وسط تایم مهد به انجا میروند با دیدن انها از ترسش گریه میکند و مربی مجبور میشود با مادرش تماس بگیرد تا او را به خانه برگرداند ودیگر تمایلی برای رفتن به مهد نشان نمیدهد. یک بار میان قصه گفتن  بطورغیر مستقیم از بازی کردن در مهد از او سوال کردم و او گفت ک دوس ندارد درمهد کودک بازی کند وقتی علت را پرسیدم گف انجا ادم بزرگ هست و من از انها میترسم ع پرسیدم چرا از انها میترسد گفت چون حمله میکنند گفتم ایا دیده ای تا بحال ادم بزرگی حمله کند؟ گفت اره و حمله گرگ به گله گوسفند  یکی از همسایه های محل زندگی پدربزرگ مادریش را تعریف کرد(که اتفاقا ان ماجرا واقعیت دارد و روزی ک در خانه پدربزرگش راجبه حمله گرگ حرف میزدند ان را شنیده)من در جواب گفتم خب گرگها حمله میکنند ادمها که حکله نمیکنند , کمی اشفته شد و بدون جواب دادن ازم خواست ک ادامه قصه ای را که داشتم برایش میگفتم را بگویم من هم دیگر در این باره حرف نزدم و قصه را ادامه دادم.ناگفته نماند که او یک خواهر کوچکتر تقریبا 2.5ساله دارد و از وقتی بدنیا امده از او بدش میاید وبه هر بهانه ای اذیتش میکند و با واکنش تند مادرش چه به صورت تنبیه فیزیکی و لفظی یا تهدید به صورت حبس شدن در حمام یا انبار روبرو میشود(البته یکی دوبارهم مادرش او راحبس کرده) در ضمن مادرش حدود یک ونیم یا دو سال پیش برای اینکه او را منظبط بار بیاورد دائما از غریبه پشت در حرف میزد ک اگر ب حرفش گوش ندهد یا بی اجازه در کوچه برود  آن غریبه او را میدزدد و میبرد. الان او به قدری از غریبه ها ترس دارد ک وقتی ب خانه ما (پدربزرگ پدریش) میاید و میبیند ک یک فرد نااشنا جلوی در ما وجود دارد بلافاصله به خانه شان برمیگردد.(خانه ما  وآنها در مجاورت هم قرار دارد) حتی از ادم بزرگهای فامیل مانند دایی و شوهر خاله که زمانی با انها راحت بوده کناره گیری میکند و حتی حاضر نیست سلام کند.هنگام رفتن به مهد هم مادرش چند روزی در کنار او ماند تا عادت کند و ترسش بریزد و کم کم از او خواست تا خودش در مهد بماند و چند روزی هم ماند ولی یک روز وقتی مادری وسابل جامانده فرزندش را میبرد , با دیدنش از او میترسد و الان حدود یک هفته است که من با او به مهد میروم و تا آخر کلاس کنارش میمانم. ئر ضمن او کارتنهایی ک غول و دیو دارند را زیاد میبیند و در قصه و نقاشی هایش از غول حرف میزند. لطفا برای بهبود سریعترش راهنمایی کنید.بسیار سپاسگذارم

1 پاسخ

پاسخ داده شده آبان 19, 1396 توسط روانشناس
عرض سلام

باید بررسی کرد آیا در دوران طبیعی ترس از غریبه ها این کودک سیر طبیعی داشته یا خیر؟
خیلی نمیتوان مطمئن بود که ترس این کودک از غریبه باشد و یک ترس خیالی و ساختگی باشد، شاید او ترس از تنبیه دارد.
با این ترس میخواهد از خودش حفاظت کند.
کافیست مادر به دیگران گفته باشد فرزندم را دعوا کنید که کار بد نکند....

درضمن چرا نباید از فرزند دوم ناراحت باشد؟
وقتی به خاطر او تنبیه شده؟
شما با‌شی به خاطر برادر یا خواهرت تحقیر و توهین شوی.. حس خوبی به او خواهی داشت؟
یعنی تا این حد فقر اطلاعات وجود دارد که یک والدی بداند وقتی فرزند دومی در راه است لازمست فرزند اول را آماده کرد؟
و حسادت اولیه طبیعی بوده؟ و اگر برخورد تند شود ان حسادت طبیعی تبدیل به یک مشکلی غیر طبیعی خواهد شد؟
ذهنیت بهبودی سریع این کودک را به بهبود تدریجی او تغییر دهید
و کمک کنید تا مادر و پدر این فرزند مشاوره داشته باشند. حستان قابل تحسین است اما کمک دیگری از شما ساخته نخواهد بود.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...