عذاب بعد از اتمام رابطه

457 بازدید
سوال شده آبان 18, 1396 در ازدواج و طلاق توسط بی نام
سلام پسری هستم ۲۵ ساله. تازه درسم تموم شده. از وقتی ۲۱ سالم بود تو دانشگاه همزمان تدریس هم میکردم. تو یکی از کلاسام  با دختری از خودم کوچکتر آشنا شدم. دختر خیلی خوبی بود و هرچی بیشتر کلاس میگذشت بیشتر میشناختمش و بهش علاقه مند میشدم. بعد از کلاس یه تیم برای پروژه نویسی تشکیل دادم و ازش خواستم بهمون ملحق بشه که قبول کرد. این استارت رابطمون شد. دیگه کم کم ارتباطمون زیاد شد و بیشتر به صورت مجازی صحبت میکردیم. اونم کم کم اعتمادش بهم جلب شد و با من راحت حرف میزد. حدود یک سال گذشت و ما حتی تابستونا که هر کدوم شهر خودمون بودیم هر روز حرف میزدیم و از همه چی میگفتیم. حتی خانواده هامون اتفاقی همدیگه رو دیده بودن.  همش دو دل بودم که حرف دلمو بهش بزنم یا نه تا اینکه دوتا اتفاق بد برای خانوادم افتاد و عمم فوت کرد و پدرم چند ماه به کما رفت و بعدش هم به حالت از کار افتاده درومد. تو تمام این مدت بهترین همراهم اون بود و خیلی بهم روحیه میداد و اگه نبود من خیلی آسیب میدیدم. با این اتفاق مسئولیت خانوادم به گردن من افتاد. دو ترم دانشگاه نرفتم. وقتی برگشتم دیگه نخواستم مثه قبل نزدیکش باشم چون دیگه شرایط ازدواج نداشتم ولی اون خودش میخواست ارتباطمون حفظ بشه. چند وقت بعد دیگه نتونستم تحمل کنم و حرف دلمو بهش زدم. اولش که شوکه بود و تا مدتی باهام سرد شد ولی بعدش دوباره مثه قبل شد و شروع کرد به این که شرایط خانوادشون چجوریه و احتمالش کمه که منو قبول کنن. چند بار خودم خواستم تموم کنم رابطه رو که اون اذیت نشه ولی باز نمیذاشت. اون ترم پایینی من بود و تو تمام اون ۴ سال همه پروژه ها و درساشو کمکش کردم تا معدل جمع کنه. اونم خیلی کمکم کرده بود. برای ارشدم بهش مشاوره  میدادم و کتابای خودمم دادم بهش. چون خودم نمیتونستم درس بخونم همش فکرم پیش اون بود. من نتونستم کنکور بدم ولی با کمکایی که بهش کردم تونست تهران قبول بشه. حتی پروژه کارشناسیشم براش نوشتم. بعد این جریانا دوباره حرفمو بهش زدم و اون گفت شرایطت سخته و خانوادم قبول نمیکنه حتی شاید خودمم بعدا نتونم تحمل کنم. منم دیگه تصمیم گرفتم تمومش کنم. بیشتر به خاطر خودش. چند بار بعد اون حرفا خواست برگرده و مثه قبل بشیم ولی دیگه من سرد برخورد کردم. الان یک ماه و نیمه که حرفی نزدیم و من هرکاری میکنم که از فکرش بیام بیرون نمیتونم. تمام جزییات زندگی همو میدونیم و ۴ سال با هم بودیم. واقعا نمیدونم چکار کنم دیگه. کار من درست بوده؟ من نخواستم زندگی و آیندشو خراب کنم ولی میدونم اونم داره عذاب میکشه مثه من. لطفا راهنماییم کنین.

1 پاسخ

پاسخ داده شده آبان 20, 1396 توسط نازی قنبری
سلام
دوست عزیز،اینکه 4 سال با کسی باشی و تمام جزييات زندگی همو بدونيد،و. ی جاهایی قهرمانش بشی ،اون سنگ صبورت باشه و ...خب باعث ایجاد احساسات خوشایندی در فرد میشه که جدایی و اتمام رابطه رو سخت میکنه و گاهی باید عذاب کشید،اما چیزی که از گفته هاتون مشخصه اینکه شما شرایط خودتون رو برای ایشون شرح دادید و ایشون هم با شناختی که از خود و خانواده خود دارند ،گفتند شرایط سختی است و خانواده قبول نمی کنند حتی امکان دارد خودشان هم نتوانند شرایط را تحمل کنند،یعنی به عبارتی با شرایط شما موافقت نشد....
سخته ولی برای اینکه بهتر زندگی کنید باید این واقعیت رو بپذیرید ...و هرکاری نکنید تا از فکرش بیرون بیایید ،فکرتون رو آزاد بزارید اجازه بدید هر موقع خواست به فکرتون بیاد ،اما خیلی به افکارتان شاخ و برگ ندید و تحویلش نگیرید .
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...