ورود به سایت   عضویت
ورود به سایت
» » » این خانه بهشت است، اما نه برای او

این خانه بهشت است، اما نه برای او


 
«این خانه جدید عجب خوب است! سیستم گرمایش از كف، حمام مناسب و بزرگ، طبقه اول، آسانسوردار، پاركینگ‌دار، هوای پاك و سالم، همه چیز برق می‌زند كف سرامیك و كابینت‌های مدرن؛ اینجا همه چیز زیباست...»
 
وقتی مریم‌خانم با همسرش به این خانه رسید این را گفت، اما همه چیز به اینجا ختم نمی‌شد. بله آنجا همه چیز زیبا بود هوای پاك بیشترین چیزی بود كه احمدآقا و خانمش را در 70 سالگی و دهه ششم عمر از خانه قدیمی‌شان كوچ داد.
 
وقتی بچه‌ها كه حالا خوب از آب و گل در آمده و به بتون و تیرآهن رسیده بودند، دسته جمعی تصمیم گرفتند خانه پدری بزرگ و خوش‌قواره‌شان را به یك ساختمان 16 واحدی تبدیل كنند، بزرگ‌ترین دست آویزشان هوای آلوده بود و برای این‌كه دل مادر و پدر را ببرند در حاشیه شهر آپارتمانی بزرگ و زیبا برای آنها در نظر گرفتند. هریك سهمی داد و این آپارتمان را در آن نقطه تمیز خارج از شهر برای پدر و مادر خریدند و در عوض خانه قدیمی و از رونق افتاده را گرفتند.
 
آن روز همه می‌گفتند اینجا دسترسی به بزرگراه بسیار خوب است و براحتی می‌توانیم به شما سر بزنیم. فضای سبز اطراف مجتمع مناسب‌ترین چیز برای ورزش صبحگاهی است و تمام ساكنان این منطقه دارای فرهنگی بالا هستند.
 
دسترسی‌ها
اگر سالمند هستید و قصد تعویض خانه دارید دسترسی‌ها از مهم‌ترین چیزهایی است كه باید به آن دقت كنید. دسترسی به مراكز خرید، به كلانتری‌ها و پاسگاه‌های پلیس، به وسایل حمل و نقل عمومی و شبكه مترو و مهم‌تر از همه در سن و سال شما دسترسی به مراكز درمانی. زیرا تجربه احمدآقا برای هر كسی ممكن است اتفاق بیفتد.
 
هنوز خشت‌های ساختمان قدیمی جاكن نشده بود كه آپارتمان نوی احمدآقا معایبش را نشان داد.
احمدآقا كه تمام خانه را با فرش‌های دست بافت قدیمی‌اش مفروش كرده بود وقتی داشت به دستشویی می‌رفت سر خورد و دستش شكست.
وقتی مریم‌خانم به بچه‌ها زنگ زد همه دور‌تر از آن بودند كه به این زودی به آنجا برسند. چون كمر احمدآقا هم بشدت درد می‌كرد جرات نكرد از جایش بلند شود و ناچارمریم‌خانم به اورژانس زنگ زد. 15 دقیقه طول كشید تا آمبولانس برسد و بررسی‌های اولیه نشان داد كه دست احمدآقا شكسته، اما كمرش احتمال شكستگی كمی دارد.
به هر حال او را روی تخت گذاشتند و بردند. مریم‌خانم هم همراه آنها آمد.
فاصله بیمارستان تا خانه زیاد بود و دست تنها مانده بود چه كند. پادرد داشت و برایش سخت بود كه پله‌های بیمارستان را طی كند. آسانسور‌ها هم دیر به دیر بالا می‌آمدند.
یك ساعت طول كشید تا پسر بزرگش رسید و كارها را به عهده گرفت و او با عروسش به خانه برگشت.
فرش سر خورده روی سرامیك جمع شده بود و هنوز داشت به او دهن‌كجی می‌كرد و وقتی مریم‌خانم فكر می‌كرد خانه قدیمی‌شان چقدر به مراكز درمانی و بچه‌ها نزدیك بوده و چه همسایه‌های همدلی داشتند از این‌كه جابه‌جا شده بودند احساس پشیمانی می‌كرد.
 
تب ساخت و ساز
وقتی فرزندان دارای فرزندانی می‌شوند به این فكر می‌كنند كه باید خانه پدری را بسازند و برای فرزندان خود سرمایه مناسب‌تری به دست آورند. در این زمان اغلب آنان كه سرمایه‌ای فراهم كرده‌اند زیر پوست والدین می‌روند كه این خانه خراب است و قدیمی و برای سلامت شما مضر. بیایید آن را خیلی زود به آپارتمان بدل سازیم و همه سود كنیم.
اما قبل از هرچیز باید به این بیندیشید كه شما در این معامله چه چیزی به دست می‌آورید و چه چیزی از دست می‌دهید.
 
شبكه‌های حمایتی
یكی از چیزهایی كه توشه ایام جوانی سالمند به شمار می‌رود شبكه‌ای از دوستان و همسایگان و رفقای گرمابه و گلستان است.
هر سالمند اگر سال‌های سال در یك محل خاص زندگی كرده باشد قطعا در آنجا آشنایانی دارد كه به آنان در سال‌های آینده نیاز خواهد داشت و چه بسا همین حالا نیاز آنان را حس كند.
همسایه، دوستان مسجدی، هم هیاتی‌ها، مغازه‌داران آشنا و خود آن محل قدیمی كه با چشم بسته هم می‌توانید در آن راه بروید از مهم‌ترین دوستان شما به شمار می‌روند.
نیره مقدم، بانوی سالمندی كه بعد از 50 سال زندگی در تهران به همراه فرزندش در شهر دیگری اقامت كرده است می‌گوید: در شهرستان‌های كوچك مردم صمیمی‌تر هستند، اما من غریبه‌ام و دوست پیدا‌كردن برایم مشكل است. باور نمی‌كنید در 70 سالگی براحتی نمی‌شود جاها را پیدا كرد و كوچه‌ها و محلات و میانبرها را به خاطر سپرد. نه این‌كه اصلا نشود اما كار سختی است و دائم باید مثل پیر زنانی كه دچار اختلال هواس هستند در و دیوار را نگاه كنی و از مردم بپرسی: اینجا كجاست، فلانجا كجاست؟ اتوبوس كجاست؟ تاكسی كجاست؟...
همه اینها برای یك نفر مثل من سخت است.
 
آپارتمان نشینی، ساخت و ساز
محمود رفعت‌جو، بازنشسته شهرداری است و به پیشنهاد پسرش خانه قدیمی را ترك كرده و در آپارتمان زندگی می‌كند، اما در محلی دیگر.
او می‌گوید: به نظر می‌رسد به كشور دیگری سفر كرده‌ام. آدم وقتی پیر می‌شود رفت و آمد‌ها برایش سخت‌تر است و ترجیح می‌دهد در مسافت‌های نزدیك عبور و مرور كند به همین خاطر خیلی از دوستانم را از دست داده‌ام و دیگر با كسی رفت و آمد ندارم. همسایه‌هایم همه جوان هستند و جوان و پیر یكجا جمع نمی‌شوند. راستش پشیمان شده‌ام كه چرا در محل قبلی سكنی نكردم، ولی دیگر فایده‌ای ندارد.
 
امنیت زندگی است
فرقی نمی‌كند كه شما در یك قصر زندگی می‌كنید یا یك آلونك. اگر در جایی كه هستید احساس امنیت نمی‌كنید در جای درستی قرار نگرفته‌اید و آنجا خانه خوبی نیست.
محسن صفوی 67 سال دارد و بتازگی به آپارتمانی در یك شهرك تازه تاسیس نقل مكان كرده است. او می‌گوید: اینجا همه چیز خوب است غیر از این‌كه ممكن است از ترس سكته كنم.
در ساختمان ما از 24 واحد تنها 10 واحد مسكونی است و بعضی از طبقات كاملا خالی از سكنه است. گاهی حس می‌كنم كسی پشت در است ودارد دسته كلیدی را به در امتحان می‌كند وقتی صدا می‌زنم كیست صدای دویدن شخصی را می‌شنوم.
مجتمع بزرگ است و كار زیاد دارد تعداد واحدهای اسكان یافته كم است و به خاطر بالا رفتن حق شارژ هنوز نتوانسته‌ایم برای خانه سرایدار استخدام كنیم.
در خانه سیستم ضد سرقت است، دزدگیر نصب كرده‌ایم، پنجره‌ها حفاظ دارد و هرچیزی كه لازم است وجود دارد منتها فكر این‌كه امنیت وجود ندارد آزار‌دهنده است و بعضی شب‌ها خواب به چشمم نمی‌آید.
اینجا به پاسگاه پلیس نزدیك نیست و كلا آدم زیادی نمی‌بینی. همیشه فكر می‌كنم اگر بدانند ما یك جفت پیرزن و پیرمرد هستیم و به ماحمله كنند تا از ما سرقت كنند چه می‌توانیم انجام دهیم!
چند وقت پیش در یكی از خانه‌های همین ساختمان سرقت شده بود و از همان موقع در خانه هیچ چیز باارزشی نگه نمی‌داریم. اما این‌كه عابر بانك هم در این حوالی نیست خود باعث نگرانی است.
جالب است بدانید حتی از سگ‌های گرسنه در امان نیستیم و در روزهای سرد زمستان واقعا از آنها می‌ترسم و سعی می‌كنم برای هر منظوری تنها با خودروی شخصی از خانه خارج شوم. اما به دلیل دیسك كمر بزودی این كار را هم نمی‌توانم بكنم و خدا می‌داند آژانس سواری چه خرجی روی دستمان خواهد گذاشت.

توسط : مشاورفا  در تاریخ : 5-02-1394, 13:40   بازدیدها : 1042   
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .