ورود به سایت   عضویت
ورود به سایت
» » » تربيت فرزند در خانواده، بايدها و نبايدها

تربيت فرزند در خانواده، بايدها و نبايدها

مقدمه
شخصيت هر فرد مجموعه اي از صفات، عقايد، عادات و افكار اوست كه چون با هم تركيب شود، وحدتي خاص به وجود مي آورد. در واقع، شكل گيري شخصيت انسان، حاصل رشد و تربيت وي در مراحل قبل و بعد از تولد است. تربيت نيز طبق تعريف علماي روان شناسي: « ايجاد تغيير در فرد است » و كسي را كه تغييرات مطلوب داشته باشد، « تربيت شده » مي نامند.
در اسلام، تربيت به معناي شناخت فطرت خداجوي انسان و سوق دادن او در جهت ظهور استعدادهايش براي سعادتمندي در جامعه و تقرب به خداست ( شهروزي، 1385: 61 ).
همان طور كه گفته شد، شخصيت هر فرد حاصل رشد و تربيت وي در مراحل قبل و بعد از تولد است و اين بدين معناست كه پايه هاي اصلي شخصيت او در محيط خانواده و متأثر از عملكرد والدين بنا نهاده مي شود. به عبارتي، شخصيت كودك به طور مستقيم تحت تأثير رفتارهاي واقعي والدين و در جريان تعامل با آنها شكل مي گيرد و رشد سالم شخصيت و موفقيت در زمينه هاي متعدد زندگي، متأثر از الگوهاي ارتباطي حاكم بر محيط خانواده است ( غني آبادي، 1378: 94 ). آنچه والدين بايد مورد توجه قرار دهند را مي توان در دو بخش ذكر كرد: 1- توجه به عوامل شخصيت ساز و توجه و آگاهي نسبت به آنچه كه بايد براي فرزندان خود فراهم كند و آنچه بايد به آنها آموزش دهند و 2- شناخت خصوصيات جسمي- رواني فرزندان در دوره هاي مختلف زندگي تا در مورد فرزند برنامه ي آموزنده اي تنظيم كنند، به طوري كه بتوانند با هماهنگي كامل و استفاده از كليه وسايل، تسهيلات و امكانات در راه پرورش كودكان و نوجوانان بكوشند. در اين مقاله تلاش مي شود اين دو بخش توضيح و سهم هر يك از والدين در ايفاي آن نشان داده شود.
1- عوامل شخصيت ساز كودكان
همان گونه كه در مقدمه آورده شد، والدين در تربيت فرزندان بايد به عوامل شخصيت ساز و خصوصيات جسمي- رواني آنها توجه كنند. شخصيت كودكان نقش بسيار مهمي در حفظ و پايداري سلامت جامعه دارد؛ به گونه اي كه اگر افراد جامعه شخصيتي متزلزل داشته باشند جامعه نمي تواند به ثبات رسيده و سياست ها و فرهنگ سياسي خود را در سطح جهان اعمال كند. از اين رو، مجموعه عواملي كه به ساختن شخصيت كودكان و فرزندان كمك مي كنند، بسيار مهم تلقي مي شوند و بر خانواده است كه به ابعاد مؤثر بر شكل گيري هويت فرزندان توجه كند. 
اين عوامل عبارتند از:
1- نيازها؛
1-1- نيازهاي فيزيولوژيكي؛ كه به طور مستقيم به دوام و ادامه ي زندگي هر فرد مربوط مي شود.
1-2- نيازهاي رواني؛ دو نياز عمده رواني عبارتند از:
1-2-1- نياز به « پيوندجويي » كه عبارت است از: برقراري تماس يا رابطه ي صميمانه و توأم با عشق و محبت. چنانچه اين نياز تأمين نشود، فرد احساس تنهايي و بي كسي مي كند.
1-2-2- نياز به « مهم بودن » كه عبارت است از: احساس اهميت و ارزش ناشي از انجام كار، تعيين وظيفه در خانه مطابق با توانايي هاي جسمي، رواني و ذهني كودكان به آنها اين احساس را مي دهد كه نه تنها در پيشبرد امور خانواده نقش دارند، بلكه اين قابليت را دارند كه نقش خود را به درستي انجام دهند و در نتيجه احساس كنند افرادي مهم و كارآمد هستند. اين قبيل كودكان در جواني و بزرگسالي امور زندگي خود را به دست مي گيرند ( همان: 97-96 ).
2- ارزش ها: كيفيت يا ويژگي امري است كه فرد آن را مفيد، مطلوب يا محترم مي داند ( قناعت، شوخ طبعي، خودخواهي و ... ). نظام ارزشي كودكان توسط والدين معرفي شده و به تدريج دروني مي شوند. اين نظام ارزشي، الگوهاي رفتاري و فكري را مشخص مي كند و تلاش هاي لحظه به لحظه ي فرد را براي تعيين هدف و رسيدن به آن شكل مي دهد. البته كودكان ارزش هايي را كه والدين به آنها عمل مي كنند، مي آموزند بنابراين بايد دقت كرد كه كودكان را براي انجام چه كارهايي تشويق و يا تنبيه مي كنيم ( همان: 98 ).
3- باورها: قبول فكر، پيشنهاد يا قاعده است. قواعدي هستند كه به انسان نشان مي دهند چگونه زندگي كند. بايد به فرزندان خود بياموزيم كه انتخاب هاي آنها مهم است. بايد به آنها بياموزيم كه خود مسئول عواقب اقدامات و تصميم گيري هاي خود هستند. چنين كودكاني در آينده، بزرگسالاني خواهند بود كه با دقت به عواقب تصميم، صحيح ترين انتخاب ها را در زمينه هاي مهم زندگي خواهند داشت ( همان: 100-98 ).
4- مهارت ها عبارت است از: به كاربستن اصول و راهبردهاي نظري آموخته شده در حل مسائل و موقعيت هاي عيني. كودكان مهارت ها را به وسيله ي الگوهايي كه در اختيار دارند، مي آموزند. مهارت ها از راه تقليد به بهترين وجه آموخته شده، از طريق « تقويت مثبت » دائمي مي شوند. همدلي، روابط بين فردي، خويشتن داري و مهارت تصميم گيري از جمله مهارت هايي هستند كه بايد به كودكان بياموزيم ( همان: 100 ).
4-1- همدلي: عبارت است از درك نظرها و شناخت احساسات ديگران و هم فهمي با آنان است. چنانچه زمان و انرژي صرف كنيم تا مسائل را از دريچه ي ديد كودكان خود ببينيم و به مسائل آن گونه كه آنها درك مي كنند، بنگريم، قابليت درك و فهم نظريات ديگران را ايجاد كرده ايم.
4-2- روابط بين فردي: الگوهاي رفتاري است كه ارتباط بين افراد را شكل مي دهد. در نظام خانواده، الگوهاي ارتباطي مشخص مي كنند كه افراد در چه زماني، با چه كسي و چگونه با يكديگر ارتباط برقرار كنند. از طريق گفتگو با كودكان و شنيدن حرف هايشان، صحبت كردن و گوش دادن را مي توان به آنها آموخت.
4-3- خويشتن داري: توانايي مهار اميال كوتاه مدت و فوري است. والدين مهارت خويشتن داري را با توسل به عوامل بيروني آغاز مي كنند. آنان قواعد را مشخص مي كنند و با تقويت مثبت يا منفي، قواعد را تحكيم مي بخشند و بالاخره قواعد مورد نظر را با توجه به عواقب رفتارها حمايت مي كنند و دروني مي سازند. دروني ساختن قواعد به معناي آگاهي داوطلبانه و فردي از قواعد و ارزش هاي خانواده و گروه هاي مورد قبول اجتماعي است. البته وادار ساختن كودكان به اينكه خودشان قواعد را استخراج كنند ( فرايند استدلال ) تا اينكه قواعد به آنها گفته شود و مجبور به اجراي آن شوند، كمك مي كند كه آنان از كنترل توسط عوامل بيروني به كنترل توسط عوامل دروني يا خويشتن داري تغيير كنند.
4-4- تأخير در لذت: كنترل رفتار خود و به عقب انداختن لذت و خشنودي نياز به مهارت دارد. كودكاني كه ياد مي گيرند صبر و بردباري بيشتري از خود نشان دهند، در آينده مستقل، مسئول، سازگار و مردم دار خواهند بود. اين مهارت به شيوه هاي متفاوتي آموزش داده مي شود. تشويق كودك به جمع آوري پول و خريد شيء با ارزش و مورد نياز از جمله اين شيوه هاست.
5-4- مهارت تصميم گيري: جستجو و انتخاب مناسب ترين راه حل از ميان راه حل هاي متعدد است. بايد اين باور را در كودكان ايجاد كرد كه:
- وجود مسائل و مشكلات در زندگي امري عادي و طبيعي است و مي توان با تفكر منطقي و عقلاني آن را حل كرد.
- بايد به درستي، ماهيت مسائل و مشكلات را شناخت و آنها را از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار داد.
- بايد همه راه حل هاي ممكن و عملي را با توجه به مسئله يا مشكل در نظر گرفت.
- بايد راه حل هاي مشخص شده را به دقت مورد بررسي و ارزشيابي قرار داد.
- امكان، اجراي هر راه حل را در عالم واقع در نظر گرفت.
- در آخر مناسب ترين و عملي ترين راه حلي كه مشكل را كاهش يا تغيير مي دهد، انتخاب كرد.
5- حمايت: كمك به فرد در فرآيند انجام وظايف روزمره، انتخاب مناسب و يافتن راه چاره براي مشكلات و مسائل متعدد فردي و اجتماعي است ( همان: 103-100 ).
2- دوره هاي تربيتي
مجموعه عواملي كه در بالا ذكر شد، مي تواند در شيوه هاي تربيتي والدين مدنظر قرار گيرد. والدين بايد با توجه به دوره هاي رشد كودك و پايه هاي شكل گيري شخصيت او، حمايت و پشتيباني لازم را از او به عمل آورند. در اين مقاله دوران رشد كودك را به دو مرحله قبل و بعد از تولد تقسيم كرده و به نحوه ي شكل گيري هويت او و مجموعه عوامل مؤثر روي شخصيت فرزندان توجه مي كنيم.
2-1- قبل از تولد
روان شناسان، تفاوت هاي فردي اعم از جسمي و شخصيتي را تحت تأثير دو عامل مي دانند؛ يكي وراثت و ديگري محيط وراثت تأثير بيشتري بر روند رشد در دوران جنيني مي گذارد. توارث از طريق متابوليسم اثر مهمي در تكوين شخصيت انسان مي گذارد، اما اين شخصيت متابوليسمي تحت تأثير عوامل محيطي پرورش مي يابد. از اين رو، در دين اسلام نسبت به تأثير ويژگي هاي شخصيت والدين بر فرزندان توجه بسياري شده است و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد انتخاب همسر و ازدواج به مسلمانان، توصيه هاي خاصي كرده اند ( شهروزي، پيشين: 60 ).
ازدواج در تشكيل خانواده و تعيين ويژگي هاي شخصيت افراد بسيار دخيل است، چراكه حالات مزاجي، عقلي و جسمي پدر و مادر در فرزندانشان مؤثر مي باشد. بنابراين بايد از ازدواج هاي بي تأمل و شتاب زده برحذر بود و پيش از ازدواج، درباره همسر آينده به درستي تحقيق و كندوكاو كرد. اسلام همچنين براي پاكي روحي، عقلي و جسمي پدر و مادر در موقع انعقاد نطفه، دستورها و هنجارهايي دارد كه رعايت آنها سلامت فرزند را تأمين مي كند ( مدن، 1383: 204 ). بر اساس تأكيداتي كه دين اسلام در مورد انتخاب همسر و هنجارهاي مربوط به تولد نسل دارد، مي توان به اهميت دوره ي قبل از تولد در شكل گيري هويت فرزندان و كودكان پي برد.
2-2- بعد از تولد
از ديدگاه اسلام، رشد انسان پس از تولد در چند مرحله متوالي صورت مي گيرد. از پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) نقل است: « فرزند تو هفت سال آقا، هفت سال بنده و هفت سال وزير است. اگر تا سن 21 سالگي، خوي و خصلت هايش را پسنديدي كه خوب وگرنه او را به حال خويش رها كن زيرا تو در پيشگاه خداوند معذوري » ( شهروزي، پيشين: 61 ).
به اين ترتيب، تربيت پذيري كودك به سه دوره تقسيم مي شود:
- كودكي اول يا دوران سيادت و نونهالي ( 7-0 )؛
- كودكي دوم يا دوران اطاعت و نوباوگي ( 14-7 )؛
- كودكي سوم يا دوران وزارت و نوجواني ( 21-14 ).
در هر يك از اين مراحل، با توجه به شرايط سني كودك و نوجوان بايد تعاليم خاصي را به وي آموخت و انتظارات مشخصي از او داشت.
2-2-1- كودكي اول يا دوران سيادت و نونهالي ( 7-0 )
روان شناسان اين دوره ( هفت سال اول زندگي ) را كه مراحل نوزادي، طفوليت و خردسالي را دربرمي گيرد، دوره « نونهالي » مي نامند. بر اساس تجربيات و مشاهدات روان شناختي، نياز به محبت در سراسر زندگي فرد به خصوص در سال هاي اوليه زندگي نقش اساسي در موفقيت و شكل گيري شخصيت انسان دارد. رشد و سلامت شخصيت كودك به همان اندازه كه به نيازهاي جسمي وابسته است، به محبت نيز بستگي دارد. فقدان محبت، به ويژه محبت مادري، تأثيرات عميقي بر كودكان مي گذارد ( همان: 62 ). شيوه هاي تربيتي كودك در اين دوره را مي توان اين گونه ذكر كرد:
1- تنبيه كودك: تنبيه كودك در دوره سيادت ممنوع است، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) والدين را به مدارا با كودكان دعوت مي كند ( همان: 62 ). خانم طباطبايي- همسر سيداحمد خميني- در مورد امام خميني (رحمه الله) چنين نقل كرده اند كه: « در مورد بچه ها تا موقعي كه كوچك بودند، هيچ گونه فشاري را نمي پسنديدند و مي گفتند: بچه ها بايد آزاد گذاشته شوند و خطرها را بايد از اطراف آنها دور كرد » ( اكرمي، 1383: 21 ).
2- تشويق و تحسين كودك: بايد توجه داشت كه تشويق و تحسين هاي بي جاي والدين نيز مشكل آفرين است. كودكي كه بيش از حد مورد تشويق پدر و مادر قرار گرفته، چنين تصور مي كند كه همه بايد با او چنين رفتاري داشته باشند. لذا زماني كه به مدرسه مي رود و متوجه مي شود كه هيچ كس چنين روشي نسبت به او ندارد، ناراحت شده و در زنگ تفريح بدون اينكه با كسي صحبت يا بازي كند، به تنهايي پناه مي برد ( شاپوريان، 1358: 32 ). (2)
3- بازي: هفت سال آغازين زندگي كودك، دوره اي است كه كودك بيش از هر زمان ديگري به بازي و نشاط نياز دارد. از ديدگاه روان شناسي، فلسفه بازي كودكان، آماده سازي آنان براي مواجهه با مشكلات است. از طريق بازي، كودكان به رشد اجتماعي، عاطفي و جسمي متعادلي دست مي يابند. والدين از طريق شركت در بازي كودكان مي توانند به تربيت آنان همت گماشته، بسياري از قوانين، ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي را به كودكان آموزش دهند ( شهروزي، 1385: 62 ).
2-2-2- كودكي دوم يا دوران اطاعت و نوباوگي ( 14-7 )
روان شناسان اين دوره را دوره « نوباوگي » مي نامند و بر اين باورند كه در اين سنين ( 14-7 ) كودك از رشد ذهني و عقلي سريعي برخوردار است و از طريق انديشيدن، آزمايش و خطا مي تواند مشكلاتش را حل كند. بنابراين لازم است در اين هفت سال مقدمات آموزش و يادگيري كودكان فراهم شود و قوانين، مقررات و مهارت ها به او آموزش داده شود. علماي تعليم و تربيت اين دوره را بهترين زمان براي آغاز آموزش كودك مي دانند. در اين دوره، رفتار والدين و مربيان با كودك بايد به گونه اي باشد كه او را وادار نمايد به تدريج مسير اطاعت را پيشه كند.
نهادهاي تربيتي در اين دوره عبارتند از: خانواده، مدرسه و نهادهاي مذهبي. در اين دوره كودك نبايد به حال خود رها شود، بلكه بايد با نظارت بر رفتار وي مسئوليت ها و نقش هاي مختلف را به او آموخته شود و با تربيت صحيح كودك، او را براي مرحله نوجواني آماده كرد ( همان ). اين مرحله پيش درآمد بلوغ است و كودك مي رود تا براي پذيرش تكاليف و هنجارهاي شرعي دوران بلوغ آمادگي پيدا كند. در اسلام بر اهميت تربيتي اين دوره تأكيد بسيار شده است، زيرا اين دوره، آينده اخلاقي كودك را پي ريزي مي كند و اساس شكل گيري زيرساخت هاي شخصيتي كودك را تشكيل مي دهد. دلايل اهميت اين دوره از اين قرار است:
الف) كودك به رشد عقلي مي رسد.
ب) جنبه هاي بدني، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي و ديني وي رشد مي كند و كودك را براي پذيرش آموزش هاي شرعي آماده مي سازد.
ج) اين مرحله مناسب ترين مرحله براي آموزش جنسي است. در اين دوره بايد پرسش هاي جنسي كودك را پاسخ درست و منطقي داد و از كنايه و مجاز در پاسخ كمك گرفت. براي واداشتن كودك به آموزش و پذيرش آداب و اخلاق اسلامي، بيشتر بايد از تقويت و پاداش استفاده كرد.
 
2-2-3- كودكي سوم يا دوران وزارت و نوجواني ( 21-14 )
از ديدگاه روان شناسان، دوره نوجواني با بحران هويت همراه است و فرايند بلوغ كه يكي از بحراني ترين دوره هاي زندگي هر فرد است، در اين سن بروز مي كند. اهميت اين دوره به حدي است كه روان شناسان از اين دوره به عنوان جنون جواني ياد كرده و معتقدند: نوجواني دوره بحران هويت، سركشي، عصيان و مخالفت است. در اين دوره، نوجوان تمايل بسيار به آزادي، استقلال، انتخاب شغل، قبول مسئوليت، تشكيل خانواده، پي بردن به ارزش هاي اخلاقي و معنوي دارد و به انديشه هاي سياسي، اعتقادات ديني، اخلاقي و مذهبي گرايش نشان مي دهد. انديشه نوجوان در اين دوره بيشتر بر محور ايدئولوژي دور مي زند ( همان: 63 ).
در اين دوره نوجوان احساس مي كند بزرگ شده و خودش را محتاج استقلال مي بيند و از هر چيزي كه قدرت او را در قيد و بند آورد متنفر است. نوجوان بيشتر اوقات خود را با خيال بافي و رسيدن به آمال و آرزوهاي طلايي سرگرم مي سازد و كمتر به تحقق بخشيدن به نيازهاي واقعي زندگي توجه و علاقه نشان مي دهد. او در جهان خيال غوطه ور مي شود تا تمايلات خود را از اين راه ارضا كند و لذا نمي تواند خود را با واقعيات زندگي مواجه سازد و لذا مشكلات رواني نوجوان در اساس زاييده ي عدم توانايي وي بر هماهنگ ساختن خويشتن با محيطي است كه در آن زيست مي كند ( شاپوريان، پيشين: 42 ).
خانواده براي كمك به نوجوان در عبور از اين مرحله مي تواند اقدامات زير را انجام دهد:
1- برخورداري از نيازهاي ضروري و شخصي اعم از جسمي و رواني، نوجواني كه در خانواده خود مورد بي مهري قرار مي گيرد، به سبب از دست دادن روح الفت و وابستگي ممكن است به افسردگي و فرو ريختن در لاك خود مبتلا شود.
2- آموختن مهارت هاي شغلي به نوجوان: فرد بايد واجد تخصص و مهارتي باشد كه او را در تأمين احتياجات زندگي ياري دهد. لذا وظيفه ي والدين است كه نوجوان خود را براي فراگيري حرفه اي مناسب راهنمايي كنند.
3- ياري نوجوان در شناخت خود: نوجوان بايد خويشتن را بشناسد و بتواند خود را از نظر تفكر و نيروي اراده مورد ارزشيابي قرار دهد تا بتواند بر اساس اين شناسايي، تمايل خود را نسبت به انجام كاري ابراز دارد و يا نسبت به انجام آن عدم تمايل نشان دهد.
4- ياري نوجوان در پذيرفتن شخصيت خود: نوجوان بايد خويشتن را پذيرا باشد. به خود انديشيدن، يكي از عوامل مهمي است كه در سلوك و رفتار انسان مؤثر است. اگر پدر و مادر و مربيان، افراد را براي ورود به دوره بلوغ آماده كرده باشند، فرد بالغ با تكاليف، مشكلات، شادي ها خوشي هاي بلوغ به شايستگي برخورد مي كند، اما چنانچه براي اين مرحله درست پرورش نيافته باشد، دچار مشكلات روحي شده و در انجام وظايف خود ناتواني نشان مي دهد ( همان: 47-44 ).
متون ديني، ديدگاه خوشبينانه روان شناسان به نوجوان را تأييد مي كنند و نوجواني را دوران قدرت، استعداد و توانايي مي دانند. بنابراين از نگاه اسلام، نوجواني سراسر خير است و مي توان از آن براي پرورش انساني ديندار و سالم بهره گرفت، زيرا روح نوجوان آماده پذيرش ارزش ها و آرمان هاي برتر نوجواني مرحله رشد عواطف ديني است. در اين دوران با پرورش پاك دامني، فضايل و دانش در نوجوان بايد نيروي جنسي را در او مهار مهار كرد و به هيچ روي اجازه نداد نوجوان دچار انحراف جنسي شود ( مدن، پيشين: 213-212 ).
تا اينجا مشخص شد كه محيط خانه مهم ترين عامل مؤثر در رشد شخصيت فرزندان است و نفوذ والدين در بچه ها تقريباً تمام جنبه هاي زندگي آنها را پوشش مي دهد. لذا هم در زمينه هاي فردي و اجتماعي، هم در بعد جسمي و رواني، گفتار و كردار والدين نقش بسيار مهمي را در تربيت افراد بازي مي كند.
نكته ي مهمي كه بايد مورد توجه قرار داد، اين است كه والدين عبارتند از پدر و مادر كه هر كدا به صورت جداگانه نقشي در تربيت كودك دارند، و ديگري نمي تواند آن نقش را ايفا كند و به همين دليل هر كدام از والدين بايد به اين نكته توجه داشته و اصل همكاري را در تربيت فرزند به كار ببندند. لذا در ادامه نگاهي به اهميت نقش- هر كدام از- پدر و مادر در تربيت فرد خواهيم داشت.
3- نقش پدر در تربيت
نظريه پردازان و پژوهشگران به نقش پدران در اجتماعي كردن كودكان، اهميت بسياري مي دهند. پدران به شيوه اي با كودكان خود ارتباط برقرار مي كنند كه با شيوه هاي ارتباطي مادران متفاوت است ( مكوندي و ديگران، 1377 ). علاقه پدر به نظم توأم با رفتار متين و محبت آميز در حكم عاملي است كه در روش شكل گيري شخصيت كودك تأثير مي گذارد ( شاپوريان، پيشين: 22 ). پايه هاي صحيح علم و اطلاع را پدر در خانواده پي ريزي مي كند و اوست كه فرزندان را در جهت توسعه اطلاعات، رشد مهارت ها و معلومات، پرورش ذوق و سليقه و جهت دادن آنها ياري مي كند.
پدر نقش بسيار مهمي در نحوه تحصيل هويت جنسي كودك و همچنين تشخيص مفهوم خوب از بد ايفا مي كند. تحقيقات نشان داده اند، پسر بچه هايي كه پدرانشان در خدمت سربازي يا به هر علتي دور از خانواده بوده اند، به هنگام حضور در گروه، بيشتر تمايل به جنس مؤنث از خود نشان مي داده اند تا پسراني كه در خانه با پدر خود زندگي مي كرده اند. اين تمايل به جنس مؤنث حتي پس از بازگشت پدر به آغوش خانواده نيز همچنان در رفتار اين كودكان قابل مشاهده بوده است. به علاوه، پسراني كه در سال اول زندگي از همنشيني با پدر محروم بوده اند، داراي مشكلات رفتاري زيادتري بوده اند. اين افراد نه تنها از لحاظ برقراري ارتباط با افراد بزرگسال داراي ناراحتي هايي بوده اند، بلكه روابط آنان با ساير كودكان نيز دستخوش اختلال بوده است. همچنين آنچه كه دختر به استناد رفتار پدرش درباره مردان مي آموزد، به او كمك مي كند كه هويت خود را به عنوان يك زن بهتر به دست آورد؛ به خصوص اگر درباره رفتار پدر و مادرش با يكديگر هم تجارب كافي اندوخته باشد ( همان: 22 و 47 ).
در خانواده هايي كه پدر در مواظبت از كودكان نقش مؤثري دارد، پسربچه به هنگام نياز از روي ميل و اشتياق حاضر به ياري ساير كودكان خانواده خواهند شد. كودك به خوبي ناظر طرز رفتار پدرش با خودش مي باشد و با توجه به اين ارتباط، نحوه پدر بودن و رفتار با كودكان آينده خود را فرا مي گيرد ( همان: 24-23 ).
در ادامه براي آنكه به اهميت نقش پدر و تأثير رفتار او بر فرزند بيشتر پي ببريم، به ذكر برخي اختلالات در كودكان مي پردازيم كه به دليل ناهنجاري رفتاري پدران خود به آن مبتلا شده اند.
-
نوع اختلال فرزند
ويژگي پدر
بيش فعالي و كمبود توجه
انتظارات كمتري نسبت به رفتار كودك خود در آينده دارند. در مقايسه با پدران كودكان عادي، مصرف بيشتر الكل دارند.
اختلال سلوكي
پرخاشگر با شخصيت ضد اجتماعي و تمايل بيشتر به مصرف الكل
بزهكاري
سلطه گر، خشن، سوء مصرف الكل و مواد مخدر، اعمال آزار بدني نسبت به فرزندان و سلطه گري نسبت به همه
رفتار خودكشي
درمانده تر از پدران كودكان و نوجوانان بهنجار
اختلال هاي اضطرابي
مضطرب، در ارتباط با فرزندان در زمينه اجراي نقش، ارزش ها و هنجارها دچار  مشكل
اسكيزوفرني
باانضباط، سخت گير و خشن
منبع: ( مكوندي و ديگران: 52-28 ).
4- نقش مادر در تربيت
مادر و نوزاد با يكديگر يك واحد عملكردي را تشكيل مي دهند كه هر يك از آنان به ديگري وابسته است. در جهاني كه كودك تجربه مي كند، مادر را همچون جزئي از خود مي بيند. مادر به دليل صرف وقت بيشتر و ماهيت رابطه ي عاطفي و مربي گري خود و ابراز محبت آشكارش به كودك تأثيري بيش از پدر بر كودك بر جاي مي گذارد. امام خميني (رحمه الله) در اين خصوص مي فرمايد: « در دامن مادر، بچه ها بهتر تربيت مي شوند تا در پيش استادان. علاقه اي كه بچه به مادر دارد به هيچ كس ندارد و آن چيزي كه در بچگي از مادر مي شنود، در قلبش نقش مي بندد و تا آخر همراهش است ». همچنين در خصوص اهميت حضور مادر در كنار فرزند مي فرمايد: « بچه اي كه از مادر جدا شد، پيش هر كه باشد عقده پيدا مي كند ». امام خميني (رحمه الله) خانه را مركز تربيت علمي، تربيت ديني، تربيت اخلاقي و تهذيب نفس، تربيت حافظان انبياء و مجاهدان، تربيت سياسي و پرورش رجال ملي مي داند و در اين امر، مادران و زنان را داراي نقش و اثر مهم تري در مقايسه با پدران تلقي مي كند ( اكرمي، 1383: 35-33 و 14 ).
5- نتيجه گيري
خانواده، اولين، مهم ترين و سازنده ترين نهاد جامعه است. جامعه اي كه نهاد خانواده در آن سالم باشد و بتواند كاركردهاي خود را درست انجام دهد، مي تواند به راه و مسيري سازنده حركت كند. از آنجايي كه هيچ نهادي نمي تواند كاركردهاي خانواده را انجام دهد، بايد به فكر تقويت خانواده و تثبيت آن در جامعه باشيم.
مهم ترين كاركرد خانواده، آموزش و پرورش فرزندان است. جامعه سالم نيازمند افرادي سالم و با هويت اجتماعي و فردي مناسب است و اين دو در نهاد خانواده پي ريزي مي شود. از اين رو، والدين بايد به نقش مهم خود در شكل گيري هويت فرزندان توجه كنند. آنها زماني مي توانند در تربيت و شكل گيري شخصيت فرزندانشان نقشي مفيد و سازنده داشته باشند كه:
- نسبت به وظايف خود و نيازهاي فرزندان شان آگاهي داشته باشند.
- در خانه و در كنار فرزند، حضور داشته باشند و براي او وقت كافي بگذارند.
- همدم و همبازي فرزند خود باشند.
در اين شرايط است كه كودكان همدلي، احترام به حقوق ديگران، همكاري و ... را يادگرفته و در سطح جامعه به خوبي ايفاي نقش مي كنند.
توسط : مشاورفا  در تاریخ : 22-02-1394, 01:21   بازدیدها : 1584   
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .