تو کودک سر راهی هستیآیاواقعیت فرزند خواندگی باید به کودک گفته شود؟
خانواده هایی هستند که به هزاران دلیل صاحب فرزند نمی شوند و کودکی را به فرزند خواندگی قبول می نمایند . سوالی که دغدغه ی اصلی این خانواده ها می باشد ، این است که : " آیاواقعیت فرزند خواندگی باید به کودک گفته شود ، یا این موضوع باید همیشه به صورت یک راز سربه مهر باقی بماند ؟
اغلب صاحب نظران معتقدند که بهتر است این واقعیت به کودک گفته شود . برای این که به هر حال ، قریب به اتفاق تمام کودکان فرزند خوانده ، سرانجام از طریق هم سالان ،همسایه ها ، افراد فامیل یا کسان دیگر، در جریان موضوع قرار می گیرند و در این صورت ، اعتماد خود را نسبت به والدین از دست می دهند .
در اکثریت موارد افراد فامیل ، نزدیکان و دوستان خانواده ، در جریان فرزند خواندگی قرار می گیرند ، حتی اگر خانواده ی خودشان هم آن را افشا نسازند ، ولی روند موضوع به گونه ای است که اطرافیان شک می کنند . زن و شوهری که بچه دار نمی شدند به ناگهان و بدون وجود حاملگی صاحب یک فرزند چند ماهه می شوند ، به ویژه اگر شکل و رنگ و پوست وی شباهتی به والدین غیر رضاعی نداشته باشد ، شک و شبهه ی بیش تری ایجاد می کند .
لذا با توجه به این که اطرافیان در جریان موضوع قرار می گیرند ، به تدریج قضیه دهان به دهان چرخیده و حتی کودکان هم متوجه موضوع فرزند خواندگی می شوند . به دنبال آن ، گاهی در جریان بازی بین بچه ها یا دعوا و اختلاف بین هم سالان ، ممکن است به شوخی یا جدی به کودک گفته شود که « تو فرزند این خانواده نیستی » ، « این ها پدر و مادر تو نیستند » ، « پدر و مادرت مرده اند » ، « بابا و مامانت تو را رها کرده اند » ، « تو کودک سر راهی هستی » .
بیش تر اطلاعاتی که کودک از طریق دیگران دریافت می کند ، اطلاعات مبهم و ناصحیح است . با استناد به موضوعات فوق ، بهتر است موضوع فرزند خواندگی کودک به اطلاع وی برسد . البته بعضی از صاحب نظران می گویند اگر وضعیت به گونه ای است که مطمئن هستید کودک هیچ وقت در جریان قرار نخواهد گرفت ، لزومی ندارد موضوع فرزند خوانده بودن وی افشا شود .
مناسب ترین افراد ، والدین غیر رضاعی ( پدر خوانده – مادر خوانده ) وی هستند . آن ها کودک را بزرگ و تربیت کرده اند و به عنوان پدر و مادر ، کامل ترین و دقیق ترین اطلاعات و هم چنین بیش ترین رابطه ی عاطفی را با کودک دارند . بنابراین بهتر است پدر خوانده یامادر خوانده یا هر دوی آن ها در زمان و مکان مناسب موضوع را به اطلاع کودک برسانید .
در هر حال بهتر است قبل از اطلاع رسانی ، با مشاور مشورت کنند . در صورتی که احساس کردند قادر به این کار نیستند ، می توانند از سایر افراد خانواده ( مثل برادر خوانده ی بزرگ تر ، پدربزرگ ، مادربزرگ ) یا از یک مشاور بخواهند که موضوع را مطرح سازد ، در این وضعیت ، باید در حضور والدین غیر رضاعی موضوع به اطلاع کودک برسد.
اگر کودک وارد سن نوجوانی شد و هنوز در جریان موضوع قرار نگرفت ، بهتر است تا سن بزرگسالی اطلاع رسانی نشود . نوجوانانی که در جریان فرزند خواندگی خود قرار می گیرند ، دچار بحران های شدید عاطفی می شوند و این مسئله تأثیرات بسیار مخربی روی تحصیل و روابط بین فردی آن ها می گذارد
مناسب ترین سن برای افشای فرزند خواندگی کودک چه سنی است؟
به عنوان یک اصل کلی ، هر چه زودتر گفته شود بهتر است ، منتها باید سنی باشد که کودک قادر به درک موضوع باشد . بچه های پیش دبستانی از نظر سطح شناختی در حدی نیستند که بتوانند مسئله ی فرزند خواندگی را درک کنند . سن نوجوانی به علت بحرانی بودن این دوره و حساسیت زیاد نوجوان ، بدترین زمان در جریان قرار گرفتن فرزند خواندگی است . بنابراین مناسب ترین سن بین 8تا 10 سالگی است .
اگر کودک وارد سن نوجوانی شد و هنوز در جریان موضوع قرار نگرفت ، بهتر است تا سن بزرگسالی اطلاع رسانی نشود . نوجوانانی که در جریان فرزند خواندگی خود قرار می گیرند ، دچار بحران های شدید عاطفی می شوند و این مسئله تأثیرات بسیار مخربی روی تحصیل و روابط بین فردی آن ها می گذارد .
خطر افسردگی شدید ، خودکشی و پرخاشگری وجود دارد . در سنین قبل از نوجوانی ، عکس العمل ها در حد قابل کنترل است و کودک راحت تر می تواند خودش را با وضعیت جدید ( به عنوان فرزند خوانده ) تطبیق دهد . فرصت کافی برای شکل گیری هویت و انسجام خود دارد . به طور کلی واکنش های کودک در سنین قبل از بلوغ اثرات تخریبی کم تری نسبت به سن بلوغ دارد .
البته اگر نوجوانی از طریق غیر مستقیم در جریان موضوع قرار گرفت و مسئله را با والدین در میان گذاشت چاره ای جز افشای حقیقت نیست .
چگونه موضوع فرزند خواندگی را به کودک بگوییم ؟
لازم است مسائل زیر را در نظر بگیریم :
1-زمان
2-مکان
3- آماده سازی
4-کشف دانسته های قبلی کودک در این مورد
5- بیان موضوع در قالب قصه
6-افشای حقیقت
7- پاسخ به واکنش های کودک
** بهترین زمان بیان مسئله ، تابستان بعد از اتمام امتحانات خرداد ماه است . یکی از مهم ترین مسائل کودک در سنین 8-10 سالگی تحصیل است . بنابراین باید زمانی را انتخاب کرد که تأثیری در روند تحصیلی کودک نداشته باشد . ابتدای تعطیلات تابستان ، فرصت کافی را برای تطبیق ، پذیرش و انسجام خود به کودک می دهد .
** از نظر مکانی همان گونه که قبلا هم مطرح شد ، مکانی خلوت و حتی الامکان بیرون از منزل مناسب تر است . مکانی که کودک در آن جا بیش تر احساس آرامش می کند .
** آماده سازی شامل تقویت روابط محبت آمیز ، خرید هدیه ، گفت و گوی بیش تر در سایر زمینه ها طی روزهای قبل است .
** قبل از این که بخواهیم موضوع را به اطلاع کودک برسانیم ، باید بدانیم که کودک چه قدر از موضوع مطلع است . گاهی بچه ها در زمان ناراحتی می گویند : « من فرزند شما نیستم و شما دروغ می گویید » ، این گونه اظهارات اغلب به علت ناراحتی کودک از والدین است . بر خورد والدین با کودک باعث بروز احساس منفی در روابط کودک و والدین می شود . ولی در مورد این کودکان نباید به سادگی از موضوع بگذریم و لازم است از کودک بپرسیم که چرا چنین احساسی دارد ؟ و با پی گیری معلوم کنیم آیا بچه ای یا فردبزرگسالی صحبتی در این مورد با وی داشته یا خیر ؟
به هر حال داستان را می توان به شیوه های گوناگونی مطرح کرد ، فقط باید این نکته را در نظر گرفت که کودک نسبت به والدین حقیقی خود تنفر پیدا نکند . به نوعی وانمود نکنیم که از روی عدم علاقه و بی توجهی او را سر راه گذاشته اند ، یا به بهزیستی سپرده اند
برای بیان موضوع بهتر است ابتدا در قالب یک داستان یا واقعیت بیرونی آن را مطرح کنیم . به نمونه ی زیر توجه کنید :
« دوست دارم قصه ای برایت تعریف کنم . بابا و مامانی بودند که خیلی بچه داشته و همه ی آن ها را خیلی دوست داشتند ولی پول کافی نداشتند . آن ها فقیر بودند . با این وجود باز هم بچه دار شدند و اسم کودک خود را که یک نوزاد قشنگ و دوست داشتنی بود ( مثلا حمید ) گذاشتند . از طرفی زن و شوهری بودند که وضع مالی خوبی داشتند ولی بچه دار نمی شدند ، خیلی دل شان بچه می خواست . بنابراین به آن خانواده پیشنهاد دادند که نوزاد را از آن ها بگیرند و او را خوب تربیت کنند و قول دادند که از او مثل پدر و مادرش مراقبت کنند . پدر و مادر حمید با وجود این که بچه شان را خیلی دوست داشتند به علت فقر به این کار راضی شدند . وقتی بچه بزرگ شد این زن و شوهر را به عنوان پدر و مادرخود می شناخت و چون پدر و مادر اصلی وی نمی خواستند که کودک وابستگی دوگانه پیدا کند ، برای این که خودشان هم خیلی به فرزندشان وابسته نشوند دیگر هیچ تماسی نگرفتند و لذا کودک آن ها را نمی شناسد .
خانواده ی جدید ، این نوزاد را بزرگ کردند ، به مدرسه فرستادند و خیلی او را دوست دارند ولی او نمی داند که آن ها پدر و مادر واقعی اش نیستند . به نظر تو بهتر است به او بگویند که آن ها پدر و مادرش نیستند یا خیر ؟ اگر تو به جای حمید بودی چه کار می کردی ؟ اگر حمید در جریان قرار بگیرد ، فکر می کنی چه کار می کند ؟ اگر جای حمید بودی و به تو می گفتند که ما پدر و مادر واقعی تو نیستیم چه کار می کردی؟»
به هر حال داستان را می توان به شیوه های گوناگونی مطرح کرد ، فقط باید این نکته را در نظر گرفت که کودک نسبت به والدین حقیقی خود تنفر پیدا نکند . به نوعی وانمود نکنیم که از روی عدم علاقه و بی توجهی او را سر راه گذاشته اند ، یا به بهزیستی سپرده اند . می توان به جای مشکلات مالی و تعدد فرزندان ، بیماری شدید مادر را در آن زمان مطرح کرد . فوت مادر در صورتی که اتفاق افتاده باشد هم می تواند مطرح شود . گرفتن بچه از بهزیستی را بهتر است در صورت واقعیت داشتن ، در مرحله ی افشای حقیقت مطرح کرد .
به هر حال در قالب داستان یا یک نمونه ی فرضی ، باید دلایل قانع کننده ای برای واگذاری کودک در نظر داشت . دلیل قطع ارتباط والدین حقیقی هم باید در نظر داشت . دلیل قطع ارتباط والدین حقیقی با کودک هم باید قانع کننده باشد .
با سئوالاتی که در انتها از کودک پرسیده می شود ، مشخص می شود که وی درباره ی فرزند خواندگی خودش چه قدر اطلاع دارد و چقدر تمایل دارد این مسئله افشا شود . همچنین می توان عکس العمل های وی را پیش بینی کرد . چهارم این که طرح این سئوالات باعث ایجاد شک و تردید در کودک می شود که شاید خودش هم فرزند خوانده باشد و آمادگی ذهنی برای اطلاع یافتن از موضوع پیدا می کند .
** بعد از بیان یکی دو مورد فرضی در قالب داستان ، باید یکی دو روز به کودک فرصت داد و خود را برای پاسخ به سوالات متعددی که در ذهن وی شکل می گیرد ،آماده کرد .
** در مرحله ی بعدی با در نظر گرفتن موقعیت مکانی ، زمانی عاطفی ، موضوع را به طور دقیق و با ذکر جزئیات و بدون کتمان حقیقت بیان کنیم . بچه ها دوست ندارند چیزی از آن ها مخفی بماند . دلایل این که چرا پدر و مادر حقیقی کودک او را به این خانواده ( یا بهزیستی ) سپرده اند باید قانع کننده باشد . اگر این خانواده هیچ گونه اطلاعی ندارند ( مثل مواردی که بچه را از بهزیستی گرفته اند ) باید فرضیات قانع کننده ای را مطرح کنیم که مثبت باشد ، یعنی به گونه ای که هر پدر و مادر دیگری هم بودند در این اوضاع چنین کاری را می کردند . هم چنین برای قطع ارتباط والدین حقیقی وی هم باید دلایل مثبت و قانع کننده ای ارائه شود ( مانند نمونه ای که در قصه بیان شد ) .
** در ساعات و روزهای بعد باید منتظر عکس العمل ها و سئوالات گوناگون کودک باشیم ، گریه ی زیاد ، قهر کردن ، بی خوابی ، عصبانیت ، احساس تنفر از پدر و مادر غیر رضاعی امری طبیعی است . باید با این وضعیت مدارا کرد . او را بغل کنید ، نوازش کنید و به او حق بدهید که ناراحت شده باشد . احساسات او را تأیید کنید ، او را محکوم نکنید و به سئوالاتش پاسخ بدهید . به هر حال در صورت بروز هر مشکلی بهتر است با روان شناس بالینی یا مشاور خانواده یا روان پزشک مشورت کنید .
|
توسط : مشاورفا در تاریخ : 11-05-1394, 19:25 بازدیدها : 790
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .