نقطه پایان عشق در زندگی مشترکهر پیوندی با عشق آغاز میشود و زن و شوهر با تمام وجود میخواهند که در طول زندگی مشترک بتوانند همان شور و التهاب روزهای نخستین آغاز زندگیشان را حفظ کنند.
واقعیتی که وجود دارد این است که ماهیت زندگی مشترک اصلا این اجازه را نمیدهد که در طول زندگی زن و شوهر بتوانند همانند روزهای اول زندگی کنند. زیرا ماهیت ارتباط در طول زمان تغییر میکند.
مثلا زمانی که دو نفر یکدیگر را ملاقات میکنند و اولین جرقههای علاقمندی بین آنها زده میشود، تمام تلاش خود را میکنند که اطلاعاتی در باره یکدیگر به دست بیاورند در حالی که بعد از ازدواج مثلا این نوع حرکات کلا منتفی است و البته بسیاری اتفاقات دیگر نظیر این.
پروسه زندگی را میتوان به دوره رشد یک کودک تشبیه کرد. فرزند 6 ماهه، 6 ساله، 12 ساله و 20 سالهی شما در هر یک از این دورهها فرزند شما است اما در هریک از این مراحل بنا بر مقتضیات سنیاش نوع خاصی از تربیت و رفتار شما را میطلبد.
زندگی زناشویی هم دقیقا همینطور است زندگی، همان زندگی شماست اما در هر دورهای شرایط و مقتضیات خود را دارد.
در هر ازدواجی 4 مرحله طی می شود.
مرحله اول، مرحله «رویایی» است که طی آن زوج همه چیز را خوب می بینند و حتی جنبه های منفی طرف مقابل به چشم فرد مثبت می آید و تفاوت های خانوادگی و شخصیتی در این مرحله سبب جذب دوطرف به یکدیگر می شود.
در مرحله دوم، که «ستیزه جویی» است دو طرف درمی یابند که تفاوت ها آن قدرها هم خوب نیست و در برخی موارد آزاردهنده است.بنابراین زوج ناخودآگاه به علت اختلاف نظر و تفاوت های فکری و شخصیتی با یکدیگر ستیزه جویی می کنند. در این مرحله زوج روی تفاوت ها بیشتر از شباهت ها متمرکز می شوند و مایه اصلی ستیزه جویی نیز همین تفاوت هاست.
در مرحله سوم، که «سکوت» نامیده می شود زوج یاد می گیرند به عقاید یکدیگر احترام بگذارند و نظر طرف مقابل را هر قدر متفاوت و متناقض بپذیرند. در مرحله «حیاتی» زوج به فضایی دست می یابند که در آن به فردیت شان لطمه وارد نمی کند و در عین حال دارای زندگی خانوادگی شادی هستند.
مسعود هنربخش، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی با بیان این مقدمه به درباره اشتباه رایج جوانان و تاکید آن ها بر عشق اولیه برای انتخاب همسر می گوید: عشق و علاقه تفاوت هایی دارند.
عشق در ابتدای ازدواج نمی تواند دوام داشته باشد و بهتر است ازدواج بر اساس علاقه ای که بین دو نفر به وجود آمده است صورت بگیرد نه یک عشق توفانی زیرا تجربه ثابت کرده است که هر قدر عشق در ابتدای ازدواج آتشین تر باشد احتمال دلزدگی از آن بیشتر است، به عبارتی عشق در دل ازدواج وجود دارد نه در آغاز آن، وقتی فردی با عشق توفانی زندگی مشترک را آغاز می کند پس از مدت زمان اندکی درمی یابد که انتظاراتش با واقعیتی که با آن روبه رو شده است، تطابق ندارد. بنابراین به سرعت دچار سرخوردگی و دلزدگی می شود. به این حالت «از پاافتادگی روانی» هم می گویند.
عشق اول ازدواج، در واقع یک احساس شدید تمایل به فرد دیگری است که دیر یا زود کم رنگ می شود. نکته این جاست که عاشق شدن با عاشق ماندن تفاوت دارد
عاشق شدن برخاسته از احساس است اما عاشق ماندن فعل است یعنی عملی است که باید انجام دهیم.عشق ناگهانی عیب دیگری هم دارد که آن انتظارهای غیرواقع بینانه است.هرچه بین انتظار و وضعیت فرد تناسب کمتری باشد، دلزدگی زودتر اتفاق می افتد.
از پاافتادگی روانی
آزردگی ، افسردگی ، تمایل نداشتن برای گفتگو ، تلاش نکردن برای حل مشکلات اولین نشانه های از پاافتادگی روانی در زوج است. بنابراین داشتن هدف و نگاه واقع بینانه به ازدواج به افراد کمک می کند تا زندگی مشترک موفقی را آغاز کنند. واقعیت این است که نگاه بسیاری از ما به ازدواج رویایی و حتی کودکانه است.
ازدواج فقط برپایی یک جشن عروسی رویایی و شروع زندگی که از اول تا آخرش عشق و محبت باشد، نیست. لازم است جوان به هنگام ازدواج بداند که در زندگی مشترک اختلاف نظر ، اختلاف عقیده ، مشاجره و اختلاف مالی وجود خواهد داشت .در واقع او باید تصویری واقع بینانه از آنچه در انتظارش است، داشته باشد.
ازدواج راه حل مشکلات امروز جوان نیست و قرار نیست نیازهای برطرف نشده افراد را رفع کند. فردی که با چنین تصور خاصی ازدواج می کند، با بروز مشکلات از پا می افتد و دچار دلزدگی عاطفی و روانی می شود.
نکته این جاست که وقتی احساس بر منطق غلبه دارد، زوج کارها و رفتارهای نادرست طرف مقابل را مثبت و خوب می بینند امادر مرحله دلزدگی کوچک ترین اشتباه یا رفتار موجب دلخوری طرفین از هم می شود و به نگرش منفی نسبت به رابطه دوطرف، خود و طرف مقابل دامن می زند.
کسانی که دچار دلزدگی روانی می شوند، در طول زمان اعتماد به نفس خود را از دست می دهند و به تدریج نمی توانند تصمیمات درستی بگیرند.وی با اشاره به نظر یکی از روان شناسان به نام «گاتمن» می گوید: " آنچه روابط زناشویی را در طول زمان تهدید می کند، نه رفتارها و هیجانات منفی بلکه کاهش هیجان های مثبت است." همچنین رفتارها و هیجان های منفی متقابل و در پیش گرفتن رفتارهای کودکانه، به روابط زناشویی صدمه زیادی می زند.
زوجی که دچار دلزدگی شده اند هیجانات مثبت را حتی با وجود رفتارهای مثبت طرف مقابل بروز نمی دهند و در مقابل ،رفتارها و هیجان های منفی را به سرعت جبران می کنند اغلب تعاملات آن ها با جملات خصومت آمیز شروع می شود و ادامه پیدا می کند. معمولا با پاسخ های منفی یکدیگر به شکل تقابلی جواب می دهند و هرگز احساسات منفی خود را مدیریت نمی کنند .
در طول زمان الگوی رفتاری خود را مبتنی بر فاصله گرفتن از هم قرار می دهند و به جای تلاش برای نزدیک شدن به هم، عامدانه از هم دور می شوند.
رودررو شدن با واقعیت
اولین توصیه ای که می توان به زوجی که دچار ازپاافتادگی روانی شده اند، کرد این است که انتظارهای خود را تغییر دهند. چنین زوجی در واقع به علت انتظار غیرواقع بینانه ای که از ازدواج، زندگی مشترک و همسر خود داشتند، پس از رودررو شدن با واقعیت زندگی خود دچار افسردگی و ناامیدی می شوند.
لازم است انتظار و توقعات مورد بررسی قرار بگیرد که آیا این انتظارات درست است یا خیر. اگر این انتظارها بی جاست باید تجدیدنظر کرد و خود را با آنچه در واقعیت جاری است، تطبیق داد. این کار برخلاف تصور عموم مردم عقب نشینی نیست بلکه باعث رشد فرد می شود و رسیدن به عشق و محبت از مسیر دیگری است.
از طرف دیگر زوج باید تلاش کنند که در تمامی ابعاد رشد داشته باشند و به جنبه های مختلف زندگی اهمیت دهند. زوجی که تک بعدی هستند و فقط در یک راستا حرکت می کنند، در طول زمان دچار دلزدگی می شوند.همچنین ضروری است تعاملات خانوادگی خوبی برقرار شود تا میزان رضایت از زندگی مشترک افزایش پیدا کند.
اغلب مشاهده می شود که پسر یا دختر جوان پس از ازدواج هنوز خود را فرزند خانواده قبلی می داند و زندگی مشترکش به حاشیه رفته است. پس از ازدواج اولویت عاطفی فرد، همسر است و سپس خانواده قرار می گیرد، بنابراین فرد باید در کنار همسر به شکل منطقی با خانواده خود و همسرش رابطه برقرار کند
شاید لازم باشد که در این جا ذکر کنیم که هر فردی در زندگی به ترتیب اولویت 5 نقش دارد:
خود ، همسری ، والدی ، شغلی و فرزندی. اگر بتوانیم به طور منطقی و مثبت نقش های خود را ایفا کنیم، خواهیم توانست از زندگی احساس رضایت کنیم.فراموش نکنیم که یک فرد وقتی می تواند همسر خوبی باشد که نیازهای خودش برآورده شده باشد، خود را بپذیرد، کاستی های خود را قبول کند و بداند که انسان کاملی نیست، به علایق خودش احترام بگذارد تا علایق همسرش را نیز در نظر بگیرد.
به این ترتیب این نقش ها در هم تنیده شده و به شدت تحت تاثیر یکدیگر است.وقتی فردی می تواند والد خوبی باشد که همسر خوبی هم باشد و فرزند خوبی نیز برای پدر ومادر خود باشد.
|
توسط : مشاورفا در تاریخ : 31-05-1394, 13:04 بازدیدها : 685
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .