داستان جوان گناهكار

شروع موضوع توسط Nazanin ‏27/7/15 در انجمن متون زیبا

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    5fe3774a78170cd1fdb798bd44e45932.jpg

    «ملا فتح‏اللَّه كاشانى» در تفسير منهج الصادقين، و «آيت اللَّه كلباسى» در
    كتاب انيس الليل نقل كرده ‏اند:

    در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.

    مردم به خاطر آلودگى او جنازه‏اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و

    محلّ پر از زباله‏اى انداختند و رفتند.

    شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار
    و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از

    گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟

    جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:

    يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.

    اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.

    مالك،كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و

    كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟» .