کریم تر از حاتم

شروع موضوع توسط Nazanin ‏27/7/15 در انجمن متون زیبا

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    d97861efbcc01f2785f88635c983f98b.jpg

    حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی؟»


    گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعه‌ای از آن خوش آمد، بخوردم.»


    گفتم : «والله این بسی خوش بود.»


    حاتم ادامه داد: «غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را می‌کشت و آن موضع را می پخت و پیش من می‌آورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟»


    گفتند: «وی همه گوسفندان خود را بکشت.»


    وی را ملامت کردم که: «چرا چنین کردی؟»


    گفت: «سبحان الله ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟»


    پس حاتم را پرسیدند که: «تو در مقابله آن چه دادی؟»


    گفت: «سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.»


    گفتند: «پس تو کریمتر از او باشی!»


    گفت: «هیهات! وی هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.»