حکایت بهلول و جمع دیوانگان

شروع موضوع توسط Nazanin ‏27/7/15 در انجمن متون زیبا

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    efef9aa6cc290f86fb9722c894dae7ac.jpg

    حکایت های شیرین و پند آموز بهلول عاقل ترین دیوانه

    هارون الرشید به همراه مهمانانش عیسی بن جعفر برمکی و مادر جعفر برمکی در قصر نشسته بود و حوصله اش سر رفته بود

    از سربازان خواست بهلول را بیاورند تا آنها را بخنداند

    سربازان رفتند و بهلول را از میان کودکان شهر گرفته و نزد خلیفه اوردند

    هارون الرشید به بهلول امر کرد چند دیوانه برای ما بشمار

    بهلول گرفت : اولین دیوانه خودم هستم و با اشاره دست به سمت مادر جعفر برمکی گفت این دومین دیوانه هست

    عیسی با حالتی عصبی فریاد زد : وای بر تو برای مادر جعفر چنین حرفی می زنی ؟

    بهلول خندید و گفت : صاحب اربده سومین دیوانه هست

    هارون از کوره در رفت و فریاد زد :

    این دیوانه را از قصر بیرون کنید آبرویمان را برد

    بهلول در حالی که روی زمین کشیده می شد گفت : تو هم چهارمی هست هارون !