صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را (فروغی بسطامی)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏31/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    49e101dc32614e9927e424033c77fe85.jpg

    صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را

    که کسی نشکند این گونه صف اعدا را

    نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن

    کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را

    گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس

    ای بسا نور دهد دیدهٔ نابینا را

    بی‌بها جنس وفا ماند هزاران افسوس

    که ندانست کسی قیمت این کالا را

    حالیا گر قدح باده تو را هست بنوش

    که نخورده‌ست ** امروز غم فردا را

    کسی از شمع در این جمع نپرسد آخر

    کز چه رو سوخته پروانهٔ بی‌پروا را

    عشق پیرانه سرم شیفتهٔ طفلی کرد

    که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را

    سیلی از گریهٔ من خاست ولی می‌ترسم

    که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را

    به جز از اشک فروغی که ز چشم تو فتاد

    قطره دیدی که نیارد به نظر دریا را