سوي خود خوان يک رهم تا تحفه جان آرم تو را (هاتف)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏31/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    317fca5afe7cec5d0c2f869f5cdf9681.jpg

    سوي خود خوان يک رهم تا تحفه جان آرم تو را

    جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را

    از کدامين باغي اي مرغ سحر با من بگوي

    تا پيام طاير هم آشيان آرم تو را

    من خموشم حال من مي‌پرسي اي همدم که باز

    نالم و از ناله‌ي خود در فغان آرم تو را

    شکوه از پيري کني زاهد بيا همراه من

    تا به ميخانه برم پير و جوان آرم تو را

    ناله بي‌تاثير و افغان بي‌اثر چون زين دو من

    بر سر مهر اي مه نامهربان آرم تو را

    گر نيارم بر زبان از غير حرفي چون کنم

    تا به حرف اي دلبر نامهربان آرم تو را

    در بهار از من مرنج اي باغبان گاهي اگر

    ياد از بي برگي فصل خزان آرم تو را

    خامشي از قصه‌ي عشق بتان هاتف چرا

    باز خواهم بر سر اين داستان آرم تو را