ترانه‌سراها، موسیقی را نمی‌شناسند

شروع موضوع توسط Nazanin ‏19/10/15 در انجمن موسیقی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    حسین پرنیا ازجمله آهنگسازان موسیقی ایرانی است که سال‌هاست در این عرصه فعالیت دارد و آثار زیادی خلق کرده است. از میان ساخته‌های ماندگار او می‌توان به گلپونه‌ها با صدای زنده‌یاد ایرج بسطامی اشاره کرد.
    بخش هنری تبیان
    ecdd68c2e099a9b26f440a4ec87df1f1.jpg


    این آهنگساز سال گذشته هم آلبوم «پادشاه فصل ها» را همراه با صدای علیرضا افتخاری منتشر کرد و کنسرت های این آلبوم هم با استقبال خوب مردم برگزار شد. با او درباره چگونگی ماندگار شدن یک قطعه موسیقی، تاثیر شعر و ترانه در موسیقی و همچنین تعاملات میان آهنگسازان و ترانه سرایان گفت و گو کردیم.

    *****

    ماندگار شدن یک قطعه موسیقایی قطعا به مولفه های متعددی نیاز دارد. برای آغاز گفت و گو از همین مولفه ها برای ما بگویید.

    قطعا همین طور است و رمز ماندگاری در هر عرصه ای وابسته به رعایت اصولی است که هرچند در کلام، حرف زدن از آنها چندان دشوار به نظر نمی رسد، اما رعایت همه آنها در کنار هم و به موازات یکدیگر کار دشواری است. نخستین شرط این است که یک شعر یا ترانه خوب و قوی به دست آهنگساز برسد و او بتواند موسیقی خوبی روی آن بسازد. این اتفاق هم مستلزم آشنایی آهنگساز با کلام است، یعنی آهنگساز باید مهندسی کلمات را بداند و بر این اساس آنها را در جای مناسب خود قرار داده و میزان هایی را کنارش قرار بگذارد که باهم هماهنگ شوند. درواقع اگر آهنگساز مفهوم کلمه به کلمه را درک نکند و نتواند مرحله تلفیق آهنگ و ترانه را با یکدیگر بدرستی معماری کند، هرگز نمی تواند اثر ماندگاری خلق کند. این نخستین گام بسیار مهم است و پایه اصلی کار را بنا می نهد.

    نکته دوم این است که وقتی موسیقی ساخته شد آهنگساز توانایی اجرای آن را هم داشته باشد و بتواند آن را برای ارکستر تنظیم کند. همچنین در سازبندی و سازشناسی هم خبره باشد و بتواند این گام دوم را به سمت اجرایی شدن کارش بردارد. به عبارتی، بار مفهوم صداهای موسیقی را بشناسد، این که چه حسی از کلمه باید در موسیقی نمود یابد، در این مرحله گویی آهنگساز طراحی خوبی روی بوم انجام داده، اما باید بتواند رنگی روی این طراحی بگذارد که جلادهنده کارش باشد. استفاده از عوامل حرفه ای هم اتفاق مهمی است.

    در این مرحله باید بتواند نوازنده، صدابردار و... را با یک چیدمان حرفه ای گرد هم آورد تا کارش با موفقیت اجرا شود و زحماتش به بار بنشیند.

    بسیاری از ساخته ها این روزها به دل نمی نشینند و خیلی زود فراموش می شوند. این اتفاق به معنی این است که آهنگساز این مراحل را بدرستی طی نکرده است؟

    نمی توان همیشه با قطعیت چنین نظری داد. اجازه دهید با یک مثال این موضوع را پاسخ بدهم. شما بارها از کنار برج آزادی رد شده و به آن نگاه کرده اید. اما اگر همین حالا دوباره کنار این برج قرار بگیرید باز هم نگاهتان را به خودش جلب می کند، اما برج میلاد را یک بار که نگاه کنید با این که برج خوبی است دیگر نگاهتان را به خودش جلب نمی کند. حکایت بسیاری از آهنگ ها هم همین طور است.

    اغلب شعرای امروزی درست برعکس شعرای دیروزی که تقریبا می شود گفت با آهنگساز ها مانوس بوده اند متاسفانه کمترین اطلاع را در عرصه موسیقی دارند. امروزه بیشتر درگیر چیدمان کلمات هستند و از موسیقی چیزی نمی دانند که بتوانند از پس این کار برآیند.
    در گذشته نه چندان دور، ابتدا آهنگساز موسیقی می ساخته و شاعر روی آن شعر می گذاشته است. چرا این سنت که محصولات موسیقی به مراتب بهتری را به جای گذاشته کمرنگ شده است؟

    دلیلش این است که اغلب شعرای امروزی درست برعکس شعرای دیروزی که تقریبا می شود گفت با آهنگساز ها مانوس بوده اند متاسفانه کمترین اطلاع را در عرصه موسیقی دارند. امروزه بیشتر درگیر چیدمان کلمات هستند و از موسیقی چیزی نمی دانند که بتوانند از پس این کار برآیند.

    در مواردی وقتی موسیقی را به عنوان یک ویترین در اختیارشان قرار دهی ویترین آن قدر بد تزئین می شود که هیچ حس خوبی به شنونده القا نمی کند. این اتفاق در حالی رخ می دهد که کلمات به کار گرفته شده خیلی خوب است، شعر هیچ ایرادی ندارد و قوانین شعری رعایت شده، اما متاسفانه چیدمان مصنوعی است و در نتیجه بیشتر از این که تاثیرگذار باشد، تاثیرزداست.

    از نظر شما دلیل اصلی این اتفاق، ناآشنا بودن شاعران با موسیقی است؟

    بله. شعرای امروزی یا موسیقی را نمی شناسند یا دمخور موسیقی نیستند یا حتی شنونده حرفه ای موسیقی نیستند و موسیقی جزئی از زندگی آنها نیست. شعر زمانی خوب روی موسیقی می نشیند که جزئی از موسیقی باشد. اگر شاعر بار مفهومی و معنایی موسیقی را درک نکرده باشد نمی توان موسیقی را به او سپرد تا رویش شعر بگذارد. همین ناآشنایی شاعران با موسیقی بار سنگینی روی دوش آهنگسازان می گذارد. در موارد زیادی هم شاهد هستیم یک موسیقی حزن شدید دارد، ولی کلامی روی آن قرار دارد که بوی زندگی می دهد این مسائل در موسیقی پاپ و ایرانی این سال ها خیلی زیاد شده است.

    در گذشته شاعران، موسیقی می دانسته اند، دستگاه های موسیقی را می شناختند و با شیوه های درست خوانندگی آشنا بودند و خواننده و آهنگساز هم با دیگر فنون مربوط به کارشان آشنا بوده اند. آن قدر که هریک به تنهایی می توانستند تا حدودی از پس همه این کارها برآیند. آیا امروز نیاز به احیای این سنت نداریم؟

    مسلما این نیاز وجود دارد، اما متاسفانه ما این روزها جامعه ای داریم که بخشی از آن و بخصوص جوان ها با تاثیری که جهان غرب می گذارد به سمت بی هویتی کشیده می شوند. در اقتصاد، فرهنگ، روابط اجتماعی و... این موضوع و آسیب را می توان رصد کرد، باید دست به دست هم دهیم و این اتفاق را رقم بزنیم، در حوزه تخصصی ما یعنی موسیقی دوباره با رجعت به سنت ها و اصولمان همراه با خلاقیت و نوآوری می توان دوباره به مرحله اثرگذاری در جامعه رسید.