بنان و موسیقی ایران

شروع موضوع توسط Nazanin ‏20/10/15 در انجمن موسیقی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    cb5e55653203b3e53a3d4a27f7dc5999.jpg



    رادیو تهران / سال هزار و سیصد و بیست و یك

    غلامحسین بنان خواننده ی ناشناسی است که برای تست صدا به رادیو مراجعه می کند. روح اله خالقی مسوول واحد موسیقی رادیوست. بنان به اتاق خالقی می رسد. در می زند و وارد می شود. استاد ابوالحسن صبا هم در اتاق نشسته ست. اساتید از بنان می خواهند که برایشان قطعه ای بخواند. مخمل صدای بنان، با درآمد سه گاه حجم اتاق را پر می کند و صبا با ویلن شیرینش او را همراهی می کند. هنوز درآمد تمام نشده که خالقی به صبا رو می کند که: شما نواختن ویلن را قطع کنید! و از بنان می خواهد که گوشه حصار را بخواند. بنان بدون معطلی، درآمد حصار را می خواند و استادانه به سه گاه فرود می آید. خالقی بی اختیار برمی خیزد و او را در آغوش می گیرد و می بوسد و آینده ی درخشانی برایش پیش بینی می کند: صدای بنان بسیار لطیف و شیرین و زیبا و خوش آهنگ است. کوتاه می خواند ولی در همین کوتاهی ذوق و هنر بسیار نهفته است. تحریرهای او چون رشته مروارید غلطانی به هم پیوسته است. من از صدای او مسحور می شوم و لذت بی پایانی می برم که فوق آن برایم قابل تصور نیست. فکر نمی کنم خواننده ای به ذوق و لطف و استعداد او در قدیم داشته باشیم و یا به این زودی ها شبیهش را پیدا کنیم . . . بنان در موسیقی ما از گوهر گرانبها هم گرانبهاتر است. همکاری بنان با رادیو تهران آغاز می شود. با دعوت داوود پیرنیا پای او به برنامه گلها هم باز می شود و جادوی صدایش بیش از پیش در دلها نفوذ می کند. بنان نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک، بلکه در اجرای قطعات مدرن نیز مسلط نشان می دهد:باز ای الهه ناز/ با غم من بساز/ کاین غم جانگداز/ برود ز برم . . . دهان به دهان، صدای بنان است که می گردد و بر دلها می نشیند. منزل بنان / فروردین هزار و سیصد و شصت و سه آخرین فروردین عمر استاد است! محمد موسوی (نوازنده نی) به منزل استاد می رود و از او عیدی می خواهد. من که چیزی ندارم به تو بدهم.موسوی پافشاری می کند که: چرا، دارید.

    بنان در موسیقی ما از گوهر گرانبها هم گرانبهاتر است. همکاری بنان با رادیو تهران آغاز می شود. با دعوت داوود پیرنیا پای او به برنامه گلها هم باز می شود و جادوی صدایش بیش از پیش در دلها نفوذ می کند.

    من از شما می خواهم که پیامی به خوانندگان جوان بدهید تا من به گوش آنها برسانم. خواننده در درجه اول باید باسواد باشد، باید ادبیات فارسی و عربی و عروض را خوب بداند و اگر شعری به دستش دادند که درجا بخواند، نپذیرد و قبلا روزها و هفته ها و ماهها روی آن شعر کار کند و با زیر و بم های آن کاملا آشنا شود و بعد آن را بخواند. سی و پنج سال فعالیت هنری، چهار صد و پنجاه آواز و تصنیف زیبا، نوآنس ها و تحریرهای منحصر به فرد و جادوی یک صدای ماندگار وقتی که با صفات والای اخلاقی و انسانی درمی آمیزد، دلهای اهل دل را هم جادو می کند: بس نکته غیرحسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود و تا هنوز و تا همیشه مگر می شود، حالا چرا در عشاق و بوسلیک، امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم در ابوعطا، مرا عاشقی شیدا در سه گاه، همه عمر برندارم سر از این خمار مستی در ماهور، کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی در شور، تنم در کوره تب سوزد امشب در افشاری ، داد حسنت به تو تعلیم خودآرایی در مایه دشتی، چنگ رودکی در مایه اصفهان، الهه ناز در مایه دشتی و . . .را از یاد برد؟

    3093a004a3d67a95a9087898791dc3d5.jpg



    تهران / سال هزار و سیصد و سی وشش

    بنان یک چشم خود را در یک سانحه تصادف اتومبیل از دست می دهد اما: دیدن از نگاه کردن جداست. بسیاری هستند که همه جا را نگاه می کنند اما نمی بینند. من با یک چشم هم می توانم دنیا را همانطور که هست، ببینم. و چرا که نه؟ بدون شک همین نگاه هنرمندانه او به دنیاست که تحملش می دهد تا بیست سال پایانی عمرش را به دور از عشقش، به دور از خواندن، سر کند. بیماریها و ناراحتی های جسمی به حدی خسته اش می کند که حنجره اش حتی توان ابراز نیازهای درونی اش را هم ندارد و کاری از دست پزشکان و پرستاری های همسرش (پری بنان) نیز ساخته نیست.

    بیمارستان ایرانمهر/ پنجشنبه ساعت هفت عصر هشتم اسفند هزار و سیصد و شصت و چهار

    در پنجشنبه ساعت هفت عصر، صدای آشنایی در گوش موسیقی این سرزمین نجوا می کند که: آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند، درشگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا.

    هشتم اسفند هزار و سیصد و شصت و چهار،
    درپنجشنبه ساعت هفت عصر ، الهه ناز موسیقی ایران برای آن صدای آتشین، دلتنگی می کند که:آن که او به غمت چون من دل بندد کیست، ناز تو بیش از این بهر چیست. هشتم اسفند هزار و سیصد و شصت و چهار، در پنجشنبه ساعت هفت عصر، ای ایران ای مرز پر گهر، دلش هوایی آن صدای مردانه ای است که:در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما، پاینده باد خاک ایران ما. و آن صدای آشنا، و آن صدای آتشین، و آن صدای مردانه در پنجشنبه ساعت هفت عصر در هشتمین روز از اسفند ماه هزار و سیصد و شصت و چهار در بیمارستان ایرانمهر برای همیشه خاموش، فراموش که نه! که خاموشی اش را هم باور نمی کند آن که باور کرده است:لسان الغیب را که: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما. موسیقی ملی ایران سیاه می پوشد و با زمزمه، یاد یار مهربان آید همی غرور بغضش را می شکند کاین غم جانگداز برود ز برم که هشتم اسفند، سالروز خاموشی آواز بنان، سالروز خاموشی بنان آواز است. ای ایران ای مرز پرگهر بی تاب پتک آن صدای مردانه ای است که ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم را بر تهی مغزی دشمنان خاک سرچشمه هنر کوبید. هشتم اسفند سالروز خداحافظی الهه ناز آواز، سالروز خاموشی بنان است.