هنر نساجی یزد

شروع موضوع توسط Nazanin ‏20/10/15 در انجمن تزیینات

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    هنر پارچه بافی یزد(شعر بافی) یک از هنرهای شاخص این استان می باشد که در این مقاله می توانید باسیر تاریخی آن آشنا شوید.




    cf7e7c06aafbf7351a0df4fc98c55458.jpg


    برخی ملت ها این بخت را داشته اند كه در تاریخ تمدن ،جایگاهی والا و در زمینه هنر ، آن چنان پیشتاز باشند كه دیگران از آنها ، سرمشق گیرند .

    یونانیان ، ایرانیان و چینی ها ، برفراز این ملتها جای دارند و در این میان استان یزد ،یكی از شاخص ترین استانهای ایران است كه سالهاست در میان كویری بی انتها جسورانه برقهر طبیعت تاخته است، توانسته است نه تنها با تلاش های خستگی ناپذیرش آب این گوهر نایاب كویری را از دل خاك بكاود و زمین تفتیده كویریش را آبادان كند، بلكه در عرصه هنر و آفرینش زیباترین شاهكارهای هنری ، جایگاهی ویژه درتاریخ هنر ایران به شمار آید.

    اوضاع و احوال جغرافیایی یزد ساكنان خطه كویر را ذاتا مردمانی صبور و سخت كوش پروده است و آنها توانسته اند ، درپرتو این ویژگی ها به صنایعی روی آورند كه به دقت ،ذكاوت و ظرافت نیازمند است .

    هنر- صنعت نساجی در استان ، از اصیل ترین ، سود آورترین و پیشتازترین صنایع محسوب می شود؛ به گونه ای كه این استان را دومین كانون نساجی كشور ساخته است .صنعت نساجی در یزد دارای پیشینه ای بس طولانی است؛ آن چنان كه آوازه این هنر را می توان از گذرگاههای دور و نزدیك شنید.

    به گفته برخی محققان این صنعت در یزد به دوارن قبل از اسلام می رسد.

    شناخت حد پیشرفت هنر و صنعت نساجی ایران و همچنین استان یزد در دوران بسیار گذشته (مادها وقبل از آن )به علت فقدان آثار منسوجات آن عصر ، كاری بس دشوار می نماید؛ با این وجود با بررسی بر روی برخی نمونه های به دست آمده می توان به این نتیجه رسیدكه پارچه بافی درروزگاران كهن مرسوم بوده است حتی برش و دوخت آن نیز ، معمول و رایج بوده است.

    تنها نشانه ای كه در این مورد در یزد دیده شده ، نگاره ایست برجسته بر روی سفال یافت شده در نارین قلعه میبد یزد كه دارای نقش تركیبی انسان و حیوان متعلق به دوران آئین های كهن است و برخود پوشش قبا گونه ای دارد .

    در دوران ساسانی نیز به علت علاقه خاص مردم به سنن قدیمی و همچنین حس خلاقیت هنری ایرانی ،ما شاهد احیای مدل های قدیمی ایرانی ورونق صنعت بافندگی هستیم . این صنعت آن چنان دراین دوره رشد می یابد كه به حق می توان این عصر را عصر كمال در هنر نساجی نامید.

    به هر حال تولیدات این عصر همگی حكایت از این دارند كه حداقل شوق هنرنساجی ،قرنها قبل از آن دوران بوده است .

    شناخت حد پیشرفت هنر و صنعت نساجی ایران و همچنین استان یزد در دوران بسیار گذشته (مادها وقبل از آن )به علت فقدان آثار منسوجات آن عصر ، كاری بس دشوار می نماید؛ با این وجود با بررسی بر روی برخی نمونه های به دست آمده می توان به این نتیجه رسیدكه پارچه بافی درروزگاران كهن مرسوم بوده است حتی برش و دوخت آن نیز ، معمول و رایج بوده است.

    نفوذ گسترده راه ابریشم در بازرگانی ایران و قرارگیری محدوده وسیعی از شهرهای ایران بر سر این راه سبب ترقی روز افزون مناطق بر سر این راه می گرددو به طور تدریجی شهرهای جدیدی را در مسیر خود خلق می كند.

    كثه ،یزد فعلی از جمله مناطقی است كه در مسیر فرعی این راه كاروان رو ، واقع گردیده بوده است و اگر پی افكندن این شهر را به یزد گرد اول نسبت دهیم می توان احتمال داد كه نخستین هسته تجاری شهر یزد مربوط به همین دوره بوده است .

    از جمله پارچه هایی كه متعلق به دوران ساسانی است و بافت آن را به یزد نسبت داده اند می توان به موارد ذیل اشاره نمود :

    1- طراز یا نگار جامه :پارچه ای زربافت كه ویژه سلاطین بوده است .

    2- پارچه دیبق :نوع دیگری از تولیدات معروف یزد و كازرون كه هر دو جزء ایالت فارس محسوب می شده اند ، دیبق بوده است .جنس این پارچه با عناوین دیگر«گارسی » «كتانی » «گاز » از ابریشم یا پشم نازك بوده است .

    3- پارچه منیر:پارچه ای دو رو كه دریزد بافته می شده و بعداً دردوره اسلامی به نام « المنیر» معروف شده است .

    4- پارچه حریر سندس :یكی دیگر از تولیدات آن دوره، پارچه حریربوده است . شهر یزد آن چنان در تولید آن مهارت داشته است كه قزوینی دراین باره چنین می گوید :

    «حریربافان یزد ،سندس را در كمال خوبی و محكمی بافند و به سایر بلاد نیز صادر كنند .»

    با ظهور اسلام و گسترش آن در فلات ایران تازیان با ملتهای اصیل دیگری در هم آمیختند ،ملتهایی كه درتمدن صنعت و هنر از آنها جلوتر بودند . در این زمان صنعت پارچه بافی درسرزمین های گوناگون اسلامی بسیارتشویق و حمایت می شود ؛چنانكه خلفا و پادشاهان برای پاداش به دولتمردان خود ،خلعت های گرانبهایی از بافته های ابریشمین نفیس می بخشیدند و ایران نیز از موقعیتی كه بخش بزرگی از خاور نزدیك را زیر قلمرو مسلمانان در می آورد ،بهره می گیرد و در نتیجه بازرگانی این كشور رواج چشمگیر می یابد و صدوربافته های ابریشمی ایران به سایر بلاد اسلامی ،گسترش می یابد.

    كثه ،یزد فعلی از جمله مناطقی است كه در مسیر فرعی این راه كاروان رو ، واقع گردیده بوده است و اگر پی افكندن این شهر را به یزد گرد اول نسبت دهیم می توان احتمال داد كه نخستین هسته تجاری شهر یزد مربوط به همین دوره بوده است .

    استخری شوشتر را از مراكز بزرگ تولید دیبا معرفی می كند وسپس اصفهان ،ری ، نیشابور ، یزد كاشان، مرو و شیراز را نام می برد كه پارچه های ابریشمی ،پنبه ای و پشمی را كه شهرت آن در قرون وسطی پیچیده بود ، تولید می كرده اند .

    چنانچه ماركوپولو، جهانگرد معروف قرن هفتم هجری كه به یزد سفر كرده است ،درسفر نامه اش این چنین می نویسد:«یزد شهر بزرگی است كه از لحاظ تجارت و رفت و آمد ، نقطه مهمی به شمار می رود .یك نوع پارچه ابریشمی و طلایی در آنجا بافته می شود كه موسوم است به پارچه یزدی كه به همه جای دنیا صادر می شود.»

    با ترقی در اوضاع واحوال تجاری و بافندگی یزد در دوره های مختلف اسلامی ،ما یزد را ازمراكز اقتصادی ، هنری و فرهنگی می یابیم كه با آغاز دوران حكومت صفوی ، جایگاه ویژه ای می یابد.

    به سبب حمایت از بافندگان ایران ، یزد و شهرهایی چون اصفهان ،كاشان ، رشت ، مشهد، قم و تبریز از مهمترین و بزرگترین مراكز اصلی ابریشم بافی شمرده می شوند؛ در این دوره یزد به بافتن پارچه ای به نام دیباج معروف می گردد كه گاه با تاری از نخهای زرین بافته می شود. علاوه بر آن می توان به تولید دیگ یزد چون« پارچه خارا» و «حریر مشجر» و «پارچه مخمل» به صورت ساده یا با استفاده از «نخهای زرین» ، اشاره نمود كه پارچه مخملی زرین بافت یزد در حقیقت با ارزش ترین منسوجات این دوره محسوب می گردد.

    علاوه بر آن در دوران صفوی، یعنی دوران طلایی در صنعت پارچه بافی ایران ،ما شاهدحركتی جهت بوجود آوردن یك طبقه هنرمند به صورت بافنده و طراح هستیم ؛از جمله ظهور هنرمند نامی غیاث الدین كه بدون تردید وی را می توان از بزرگترین هنرمندانی دانست كه با تمام وجود به هنر عشق می ورزید و چنان در نقاشی بر روی مقوا برای تهیه نقوش پارچه مهارت داشت كه اورا «غیاث نقشبند» می نامیدند .