از آبشار تا پاریس

شروع موضوع توسط Nazanin ‏23/10/15 در انجمن تاتر و سینما

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    25تیر داود رشیدی بازیگر ماندگار تئاتر و سینمای ایران هفتاد و نه ساله شد. رشیدی تئاتر را از هشت سالگی با «مردم» و سینما را با «فرار از تله» آغاز نمود. گزیده‌ای از مصاحبه‌های او را که نمایانگر مستندترین زندگی نامه اوست، با هم می خوانیم.





    0966dc2ffe4259ca9d3d2298d4e27a26.jpg



    از کوچه آبشار

    من همیشه به شوخی می‌گویم وقتی به دنیا آمدم، خیلی کوچک بودم و یادم نمی‌‌آید چه تاریخی متولد شدم، اما به طور جدی سال 1312در تهران، خیابان ری و کوچه آبشار. دو فرزند دارم. فرهاد که استاد دانشگاه پلی‌تکنیک و یکی از محققین بین‌المللی است و یک دختر هم دارم که به‌طور حتم می‌‌شناسیدش. لیلی که او هم یک پسر به نام سینا دارد و من بی‌‌نهایت به او وابسته هستم و اون‌هم به من وابسته است. سینا باعث خوشحالی زندگی من است.

    یکی از آشنایان ما آقای نوشین از پایه‌گذاران تئاتر علمی در ایران بود که متاسفانه خیلی کم در مورد ایشان تحقیق می‌‌شود. ایشان نمایشی به نام «مردم» در دست تهیه داشت که در پرده اول نیاز به نقش چند تا بچه بود و من که حدود هشت سال داشتم به طور اتفاقی انتخاب شدم.آن جلسات جدی نوشین و پشت‌صحنه تئاتر، صدای تماشاچی‌ها، وقتی نمایش شروع می‌‌شود، همهمه تماشاچی، وقتی‌که چراغ‌ها روشن می‌‌شود، فضای تئاتر و این‌ها همه و همه خیلی روی من اثر گذاشت و در ذهنم باقی ماند.

    آغاز با فرار از تله
    در 13سالگی به خاطر شغل پدرم که عضو وزارت‌خارجه بودند به فرانسه و در پاریس به دبیرستان رفتم. در سیستم آموزشی فرانسه به تئاتر خیلی اهمیت می‌‌دهند و این ادبیات دراماتیک در مدارس تدریس می‌‌شود و حتی ماهی یکی، دو بار هم ما را به تئاتر می‌‌بردند و روزهای تعطیل هم وقتی‌که من از شبانه‌روزی نزد پدرم می‌‌آمدم، آن شب را به تئاتر یا سیرک می‌‌رفتیم. پس از گرفتن دیپلم در فرانسه به پدرم گفتم می‌‌خواهم تئاتر بخوانم، ایشان مخالفتی نکردند، فقط شرط گذاشتند که باید تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشم که آشنایان فکر نکنند نتوانستم درس بخوانم. به همین دلیل به ژنو رفتم و وارد دانشگاه شدم و در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفتم و همزمان تئاتر خواندم و در آکادمی موزیک ژنو دیپلم بازیگری و کارگردانی تئاتر دریافت کردم. سپس وارد تئاتر «کارژور» شدم که یکی از تئاترهای خوب اروپا بود و هنوز هم در ژنو هست. به طور حرفه‌ای حدود چهار سال در آنجا کار و بازی کردم و سال 1342به ایران برگشتم. در سال 1347جلال مقدم به من پیشنهاد بازی در یک فیلم را داد. در آن زمان دکتر فروغ- مدیر اداره هنرهای دراماتیک- به سختی مجوز بازی در سینما را صادر می‌کرد. ولی با این حال به من اجازه بازی در فیلم «فرار از تله» را داد. ابتدا کمی مردد بودم چون سینما نوع کارش با تئاتر خیلی فرق می‌‌کرد، ولی بالاخره قبول کردم و «فرار از تله» اولین فیلم سینمایی من بود.اولین دستمزدم برای آن زمان یعنی در سال 1347، بیست و پنج هزار تومان بود که مبلغ زیادی بود.

    b92e66c11522c45fe1a3660aeae430c3.jpg



    اگر استعداد داری درسش را بخوان

    بازیگر باید دو مقوله را باهم داشته باشد تا بتواند در کار خود موفق باشد.یکی استعداد خدادادی که در سینه انسان قرار دارد. بازیگرانی که فقط این استعداد را دارند اگر درس این کار را نیاموزند وقتی روی صحنه یا جلوی دوربین قرار می گیرند به اصطلاح شلخته عمل می کنند.دیگری تحصیلات آکادمیک است که بازیگرانی که فقط تحصیل در این رشته را پیش می گیرند اما استعداد چندانی ندارند معمولا روی صحنه یا جلوی دوربین، بازیگران سرد و بی روح جلوه می کنند.

    این نسل، از نسل ما بهتر خواهد شد
    همیشه انسان در حال پیشرفت است و هیچ وقت درجا نمی زند به همین دلیل اعتقاد من این است که نسل جوان بازیگر بعد از مدتی که تجربه کسب کنند و پخته تر شوند از نسل ما هم بهتر خواهند شد کما این که نسل ما هم از نسل بازیگران قبل از ما بهتر و پخته تر عمل کرد.به نظر من نسل جدید بازیگر از نظر استعداد و عشق به این حرفه، در سطح خوبی قرار دارد و برخلاف تصور موجود که بازیگران جوان بی حساب و کتاب وارد این حرفه می شوند،خیلی از آنها سال ها کار و تلاش کرده و کم کم پله های ترقی را طی کرده اند و این طور نبوده که یک شبه ره صد ساله را طی کرده باشند،شاید یکی دو مورد استثنا وجود داشته باشد ولی اغلب بچه هایی که به تازگی وارد عرصه بازیگری شده اند از تحصیلات و استعداد خوبی برخوردار هستند.اکثر بازیگران جوان ما الان بیشتر از این که به حاشیه های این کار تمرکز داشته باشند تمرکز خودشان را روی کارشان قرار داده اند و برای کارشان ارزش قائل هستند.

    تئاتر زنده است
    تاتر را خیلی بیشتر از سینما و تلویزیون دوست دارم چون تاتر یک هنر زنده و به همین دلیل اثر گذار تر است و همانند زندگی، اجرای هرشب در عین شباهت باهم متفاوت است.شما در سینما و تلویزیون عکس متحرک را به تماشا می نشینید البته این دو هم در دنیا تاثیرات خاص خود را بر جامعه می گذارند.متاسفانه در ایران به دلیل کمبود سالن بودجه، تاتر با مشکلات زیادی روبه رو است.من همیشه آرزویم این بوده است که یک وزیر، دست خانواده اش را بگیرد و برای تماشای تاتر بلیط بخرد ولی متاسفانه تا الان این اتفاق نیافتاده است.ملت هایی که از تاتر خوب و تاثیر گذاری برخوردارند پیشرفته تر و بهتر از دیگر ملت ها هستند و این از اهمیت تاتر حکایت دارد.

    شما در سینما و تلویزیون عکس متحرک را به تماشا می نشینید البته این دو هم در دنیا تاثیرات خاص خود را بر جامعه می گذارند.متاسفانه در ایران به دلیل کمبود سالن بودجه، تاتر با مشکلات زیادی روبه رو است.من همیشه آرزویم این بوده است که یک وزیر، دست خانواده اش را بگیرد و برای تماشای تاتر بلیط بخرد ولی متاسفانه تا الان این اتفاق نیافتاده است.

    قبل از انقلاب فیلم ها، آرزوهای دست نیافتی بود
    بعد از انقلاب سینمای ما در دنیا شخصیت قابل احترامی پیدا کرد و دید دنیا نسبت به سینمای ایران کاملآ عوض شد.فکر می کنم این خیلی مهم است که سینمای ایران با امکانات کمی که در اختیار دارد مورد توجه بسیاری از جشنواره های بین المللی قرار می گیرد.قبل از انقلاب بیشتر فیلم ها،فیلم فارسی بود که یک سری آرزوهای دست نیافتنی را به نمایش می گذاشت و بیشتر شبیه فیلم هندی بود.الان هم متاسفانه یک سری فیلم ها ضعیف ساخته می شوند و به دنبال این هستند که به هر قیمتی تماشاچی را به خنده وادار کنند. این فیلم ها بدون هیچ ارزش دراماتیک و هنری ساخته می شوند که این موضوع کمی نگران کننده است. اینگونه فیلم ها فقط مخاطب را قلقلک می دهد و هیچ تاثیری روی اندیشه آنها نمی گذارد.

    6c85cb61383ca706bf585ae7b32ce910.jpg



    از پیروزی تا نومیدی

    یکی از خاطره هایی که همیشه برایم ماندنی و تداعی شونده است. به اجرای نمایش «پیروزی در شیکاگو» و بازگشت من –پس از سال ها به خانه اولم (تئاتر) مربوط می شود.

    اجرای نمایش «پیروزی در شیکاگو» با اقبال بی نظیر علاقه مندان رو به رو شد. به طوری که کمتر سابقه داشته است. من در نمایش علاوه بر این که کارگردان بودم، بازی هم می کردم. همه بازیگران و عوامل پشت صحنه کارشان را به بهترین شکل ممکن انجام می دادند و این مرا در حس شعف انگیزی غرق می کرد. به گمانم یک دست نامرئی پشت کار بود. حضور انبوه مردم و تشویق های پیاپی آن ها در طول شب های اجرای نمایش، از بهترین خاطرات حک شده بر ذهن من است. ولی این آغاز خوش، انجام و پایان ناگواری داشت. اغراق نمی کنم؛ پایان ماجرای نمایش «پیروزی در شیکاگو» یکی از تلخ ترین خاطرات من است. اجرای نمایش تا چند ماه ادامه داشت و هر شب، باشکوه تر از شب پیش. تا نزدیک ایام محرم اجرای نمایش ادامه داشت. ولی پس از تعطیلات ماه محرم خبر غیر منتظره ای را مبنی بر توقف کار دادند! در حالی که ما حتی یک ضبط تلویزیونی هم نکرده بودیم. مسئولین هم دلایل عجیبی برای توقف کار مطرح می کردند که اصلا برای من قانع کننده نبود. در شرایطی که از هیچ نمایشی-چه پیش و چه پس از انقلاب اسلامی-تا این اندازه استقبال عمومی نشده بود. جلوگیری از ادامه اجرا واقعا باورنکردنی می نمود. فروش نمایش ما حتی در مقایسه با برخی فیلم های سینمایی، بسیار چشمگیر بود. حقیقت این است که پس از این ماجرا، از حضور در تئاتر دلسرد و نومید شدم.

    کار با همه کارگردانان خوب بود. من آن ها را در ترازو نگذاشتم، بلکه از قصه و سبک کارگردان خوشم آمده بود. البته بعضی اوقات هم با کارگردانان جوان و در فیلم های متوسط هم کار کرده ام. زیرا حرفه ام این است و باید با این حرفه گذران زندگی کنم. اگر در سال یک فیلم یا تئاتر بازی می کردم، نمی توانستم امرار معاش کنم و زندگی ام نمی چرخید. در دوران جوانی ام در فیلم های متوسط بازی می کردم. اکنون انتخاب می کنم و احتیاج ندارم. می توانم از طریق ترجمه درآمد داشته باشم. از طرفی دستمزدم نیز بیشتر شده است.