ورود به سایت   عضویت
ورود به سایت

یک هووی کوچولو

روزها ، ماه ها و سال ها گذشت و من همچنان فرمانروای خانه ی مان بودم.تمام وقت مامان و بابا برای من بود. مجبور نبودم عشق شان را با کسی تقسیم کنم و می توانستم با خیال راحت در قلمروی تحت فرماندهی خودم یکه تازی کنم.
برادر کوچکتر
کوچک ترین شیرین کاری ام،غوغایی در خانه به پا می کرد .مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها که دیگر سنگ تمام می گذاشتند.من بودم و یک اطاق اسباب بازی و تولدهایی که خانه مان پر از هدیه هایی بود که تنها برای من بود.تا اینکه یکروز مادرم به من گفت قرار است برایم یک همبازی کوچک بیاید و من دیگر تنها نیستم.اول نفهمیدم چه بلایی به سرم آمده است اما هر چه شکم مادر بزرگ تر می شد، بیشتر به عمق فاجعه پی می بردم.کمتر مرا بغل می کرد،گاهی حالش خوب نبود و حوصله ام را نداشت. اگر خود را به بغلش می انداختم ،بابا و مادر بزرگ و بقیه مرا دعوا می کرند،تمام اینها یک طرف، لوازم کوچولویی که خریده می شد وهیچ ربطی به من نداشت دیگر طاقتم را طاق کرده بود تا اینکه بالاخره یک روز مامان به بیمارستان رفت و با یک بچه ی زشت و نق نقو به خانه آمد.
نمی دانم بچه ای به این زشتی آنهم در حالیکه فقط بلد بود بخورد ، بخوابد ،کثیف کند و جیغ بکشد ،چه چیز جالبی داشت که همه به دیدنش می آمدند،برایش کادو می آوردند وغم انگیز تر اینکه می گفتند:شبیه من است!. خلاصه دوران فرمانروایی ام تمام شده بود و من باید اطاقم ،مامان و بابام و حتی اسباب بازی هایم را با یک غریبه ی تازه وارد تقسیم می کردم.این سخت ترین روز های زندگی من بود.
***
متن بالا ذره ای از احساسات و حالات کودکی است که به تازگی صاحب خواهر یا برادر شده است.احساساتی که خیلی از ما آنرا تجربه کرده ایم اما به یاد نمی آوریم. هر چند تنها بودن و تک فرزندی سخت است و مشکلات خاص خود را دارد اما روزهای اولی که فرزند ما  خواهر یا برادر داشتن را تجربه می کند ،خیلی روزهای شادی برایش نخواهد بود. مخصوصا اگر قبل از آن در کانون توجه همه قرار داشته و به تمام خواسته هایش بی چون و چرا رسیده باشد. در هر صورت خبر آمدن این تازه وارد چیزی نیست که بدون برنامه گفته شود و باید به فرزند بزرگتر حق بدهیم که گاهی رفتارهای نامناسبی از خود نشان دهد .البته مدیریت صحیح ما می تواند خیلی زود او را با شرایط جدید وفق دهد.

شکم مامان ،خونه ی نی نی 
بهتر است خبر آمدن مهمان ناخوانده را برای روزهای آخر نگذارید.وقتی کمی شکم مادر برآمده شد ،زمان خوبی برای گفتن این موضوع است.اینکه یک خواهر یا برادر در شکم مامان در حال بزرگ شدن است و توضیح در باره ی ماه های آینده که به دنیا می آید و او دیگر تنها نیست البته با توجه به سن و سال کودک لازم است. می شود حتی وقتی جنینی تکان می خورد،دست کودک را گرفت و بر روی شکم گذاشت و به او گفت:می خواهد زودتر بیرون بیاید تا با تو بازی کند!
بهتر است با کودک تان برای خرید لوازم نوازد بروید و نظر او را بخواهید.بگویید دوست دارید همه چی با سلیقه ی او باشد. وقتی چیزی را با نظر فرزند اول برای نوزاد می خرید به او بگویید که نی نی در دل شما از او تشکر می کند.البته اینها بستگی به سن فرزند اول هم دارد.اگر فاصله ی سنی خیلی کم باشد ،چنین نسخه ای قابل اجرا نیست.اگر فاصله ی سنی خیلی زیاد هم باشد فکر می کند او را مسخره می کنید. اگر فرزند اول در روزهای آموزش توالت رفتن یا جدا شدن محل خواب است ،سعی کنید این تغییرات با زمان زایمان فاصله داشته باشد تا او استرس هر دو را با هم تحمل نکند.

عادی سازی روزهای بحرانی
اینکه شما مدام برای او از نوزاد بگویید و از کمک هایی که می تواند به عنوان خواهر و برادر بزرگ تر داشته باشد ،نوعی حس نگرانی در او ایجاد خواهد کرد.وقتی به او می گویید: من هنوز تو را دوست دارم یعنی ممکن است دوست نداشته باشم.وقتی می گویید :تو فرزند اول ما هستی و برایمان خیلی عزیزی یعنی فرزند دوم می تواند از این عزت کم کند.لازم نیست برایش پرانتزی جدید باز کنید .اگر سوالی کرد و یا نگرانی را بروز داد،در موردش با او حرف بزنید و آرامش کنید.اگر روزی سه بار بگویید نی نی که بیاید ،برای تو خیلی خوب است و از تنهایی در می آیی و.....اواحساس می کند نی نی که بیاید قرار است اتفاقات بدی بیافتد.موضوع را عادی نشان دهید و سعی کنید در رفتارتان تغییر محسوسی احساس نکند.
با تمام تلاشی که می کنید و همه ی توضیحات و همراهی هایی که از روزهای بارداری با فرزندتان دارید تا این تازه وارد را بپذیرد،کاملا طبیعی است که بد خلقی هایی از او ببینید. گاهی او به یک مرحله ی قبل در رشد بر می گردد ، شب ادراری پیدا می کند، انگشت می مکد وحتی کابوس می بیند.اینها مقطعی و گذرا هستند به شرط انکه آرامش تان را حفظ کنید وعشق و توجه تان را از او دریغ نکنید
عکسهای وقتی آکتور بودم
آلبوم های او را بیاورید تا خود را در روزهای نوزادی خوب تماشا کند.برخی بچه ها وقتی نوزاد پف کرده با پوست قرمز را می بینند،وحشت می کنند و فکر می کنند خواهر و برادر انها مشکلی دارد که ظاهرش به این شکل است.از روزهای تولد او به عنوان بهترین روزهای زندگی تان یاد کنید و بگویید بسیار خوشحالید که دوباره می توانید این روزها را ببینید و خانواده تان با آمدن کودک جدید ،شاد تر می شود.

روز واقعه 
روزی که با اسپند و گل و شیرینی به خانه می آیید و همه سر گرم یک کوچولوی تازه وارد هستید،فراموش نکنید در دل فرزند اول تان غوغایی به پاست. بگذارید با تمام درد و خستگی که دارید ،شما را در آغوش بکشد و ببوسد.بهتر است در زمان ورود نوزاد بغل مادر و یا پدر نباشد. تا هر دوی تان بتوانید فرزند اول را در آغوش گرفته و به او تبریک بگویید. از کمک هایی که او قصد دارد به منظور دیده شدن انجام دهد، استقبال کنید البته مراقب باشید صدمه ای به نوزاد وارد نشود.

اولین روزهای ورود نوازد
یادتان باشد تا دیروز فرزند اول شما یکه تاز میدان بود پس به یکباره او را مجبور به گرفتن شریک نکنید. هر چند نوزاد وقت زیادی از شما می گیرد اما حتما وقتی را برای فرزند اول اختصاص دهید.از همسرتان در نگه داری نوزاد کمک بگیرید تا بتوانید شب برای کودک اول تان قصه بخوانید.موهایش را شانه کنید،او را در آغوش بگیرید، ببوسید وگاهی با او بازی کنید.
بعضی به اشتباه، تمام وظایف کودک اول را به پدر می سپارند و خود مشغول کارهای نوزاد می شوند این یعنی فرزند شما در قدم اول احساس می کند ،مادر یعنی مهم ترین منبع آرامش و امنیتش را از دست داده است.

بهانه های کاملا طبیعی
با تمام تلاشی که می کنید و همه ی توضیحات و همراهی هایی که از روزهای بارداری با فرزندتان دارید تا این تازه وارد را بپذیرد،کاملا طبیعی است که بد خلقی هایی از او ببینید. گاهی او به یک مرحله ی قبل در رشد بر می گردد ، شب ادراری پیدا می کند، انگشت می مکد وحتی کابوس می بیند.اینها مقطعی و گذرا هستند به شرط انکه آرامش تان را حفظ کنید وعشق و توجه تان را از او دریغ نکنید. اگر حس کردید عکس العمل هایش شدید و طولانی است با یک روان شناس صحبت کرده و راه کارهای مناسب دریافت کنید. یادتان باشد که اگر رفتار غلط شما ،حس حسادت را در او نهادینه کند ،روزهای سختی را پیش رو خواهید داشت.
***
درست است که روزهای اول خیلی سخت بود اما کم کم احساس کردم این کوچولوی پف کرده ،چندان هم زشت نیست.مامان و بابا هنوز هم مرا خیلی دوست دارند و فکر کنم من دیگر بزرگ شده ام چون در بعضی از کارهای نی نی خیلی به کمک من احتیاج دارند.هر چند گریه اش حوصله ام را سر می برد اما گاهی که به من می خندد،بین خودمان باشد،اینقدر دوستش دارم که دلم می خواهد بزرگ ترین عروسکم را که بیشتر از همه دوستش دارم ،به او بدهم.فکر کنم خواهر یا برادر داشتن اتفاق خوبی است.....
 

منبع: پنجره / مهرخانه
توسط : مشاورفا  در تاریخ : 10-05-1394, 21:54   بازدیدها : 721   
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .